وقتی بخشیدن به ما این فرصت را میدهد تا به حقایقی در مورد افرادی که در حقمان بدی کردهاند پی ببریم احساساتمان نیز در مورد آنها تغییر میکند. دیگر در رفتارهای خود به او حالت تهاجمی نمیگیریم.
اگر شما نتوانید مردم را از اشتباهاتشان رها کنید و آنان را همان آدمهای محتاجی که هستند ببینید خود را اسیر گذشته خطرناک خود نگه میدارید و با بستن خود به گذشته اجازه میدهید که نفرت شما آیندهتان را بسازد.
بخشودن یک رهایی شرافتمندانه است حتی اگر بهطور نامرئی درون قلب بخشنده انجام شود. شرافتمندانه است زیرا با قضاوت بیشائبه و نفرت بیشائبه انجام میشود. بخشندههای واقعی وانمود نمیکنند که رنج نمیبرند. آنها واقعاً رنج نمیبرند. آنان اشتباه را بیش ازآنچه هستند جلوه نمیکنند.
مرحله مهم در شفا یافتن رهایی است و اگر رهایی در دیدگاه شما نسبت به کسی که آزارتان داده است رخ دهد اولین نشانه این است که شفای شما آغازشده است. بخشودن پادزهر عشق است برای نفرت که با تنفر منفعل آغاز میشود و با آرزوی بهورزی برای طرف مقابل ادامه مییابد. بنابراین وقتی ذرهای آرزوی موفقیت طرف مقابل را در خود احساس کردیم یعنی میخواهیم ببخشاییم و گذشت کنیم. مثال: وقتی از دوستم درباره بخشودن شوهر سابقش پرسیدم برایم این مسئله بیشتر روشن شد. میترا زنی زیباست که چند سال پیش در تصادفی با رانندهای که زد و رفت باید کشته میشد ولی معلول شد و همسر وی تنها تا زمان که دوره نقاهت تصادف را میگذراند با وی بود و پسازآن بهسرعت و سردی وی را ترک کرد و رفت. وقتی از میترا پرسیدم که میتواند او را ببخشد؟ پاسخ داد که حتماً میتوانم. به او گفتم که چطور میتوانی این کار را انجام دهی؟ فرض کن امروز بشنوی با یک زن زیبا ازدواجکرده است. آیا میتوانی دعا کنی که با او خوشبخت باشید؟ احتمال میدادم که از بیاحساسی من برآشوبد اما برعکس او پاسخ داد: بله میتوانم و این کار را انجام خواهم داد زیرا او نیازمند عشق است و من میخواهم او همیشه در زندگی خوشبخت باشد.
در این مرحله عمل بخشودن به نقطه اوج نرسیده است این هنوز رهایی همزمان دو انسان از گذشته دردناکشان نیست اما بخشودن قدرتی ایجاد میکند که اگر متوقف نشود میتواند انسان شفا یافته را بهسوی کسی وارد آورد بازگرداند.
مرحله چهارم (بازگشت و آشتی بهسوی یکدیگر)
همانطور که عنوان شد رفتار اشخاص با ما است که موانعی را به وجود میآورد و نمیگذارد واقعاً ازنظر روحی بهسوی هم بازگردیم. وقتی کسی ناعادلانه و عمیق آزارمان میدهد اشتباه او میان ما قرار میگیرد. آنها باعث میشوند احساس کنیم با ما بدرفتاری شده است بهگونهای که نمیتوانیم اثر آن را بهآسانی از بین ببریم. اگر هم این اتفاق را انکار کنیم هرگز درست نیست. و نیز اگر هم موانع اخلاقی را نادیده بگیریم نخستین گام را بهسوی بیقیدی برداشتهایم.
اما برای برقراری مجدد آزادی و خوشحالی حاصل از دوستی چه باید کرد؟ هر دو طرف کسی که در مورد او خطاکار باید صادقانه بهسوی یکدیگر برگردند. شما باید دست خود را بهسوی کسانی که آزارتان دادهاند دراز کنید و بخواهید با او دوست شوید و در این رابطه صداقت پیشه کنید و وقتی آنها صداقت شمارا حس کردند آنان نیز صداقت میآورند. بدون صداقت اتحاد دوباره شما حرف مفت و روی آوردن شما به یکدیگر دروغ است.
اما صداقت چیست؟
حالتی از ذهن است و با اهداف واقعی شما سروکار دارد. کلام شما باید منتقلکننده اهداف واقعیتان باشد. و میان پیغامی که به دنیای خارج میدهید و احساسی که در درون خوددارید باید هماهنگی وجود داشته باشد.
کسی که شمارا آزار داده است باید موارد زیر را درک کند و به او با صحبت بفهمانید که (مقدمات آشتی):
1-رنجی که به شما هموار کردهاند ناعادلانه بوده است و شما مستحق آن آزار نبودهاید و بدانند این آزار بسیار عمیق بوده است و قلب شمارا آزار داده است. یعنی این آزار را واقعاً درک کنند.
2-آنان نمیتوانند تنها در گفتار با شما صداقت داشته باشند. صداقت گفتوگویی با خود هیچوقت برای اتحاد دو نفر کافی نیست. در گوش سپردن نیز باید صداقت داشته باشند. بهای بلیت آنان برای ورود به زندگی شما گوشی شنوا است. آنان باید تا آنجا به سخنانتان گوش دهند که ادعاهای شما و شکایات شمارا بشنوند. و به برداشتی شخصی برسند. بنابراین مطمئن شوید به همه حرفهای شما گوشدادهاند و وظیفه شما این است که به پاسخهای آنها گوش فرا دهید و آن را با خود حلوفصل کنید.
3-برای دو نفر که پس از جدایی دوباره میخواهند باهم باشند صداقت داشتن نیازمند عهد بستن و عهد را نگهداشتن است. کسی که بهسوی شما بازمیگردد باید قول دهد که دیگربار شمارا اذیت نخواهد کرد و شما نیز نباید به دنبال ضمانت باشید و نباید به آنها اتکا داشته باشید. چون انسان جایزالخطا است و آنها اگر صادق باشند یعنی اینکه میخواهند به قولشان وفادار بمانند.
محدودیت واقعی آشتی
محدودیت انعطافپذیری زمانی: یعنی ما نمیتوانیم زمان را به عقب برگردانیم و روزهای ازدسترفته را بهروزهای خوش بدل سازیم. زمان نمیگذارد بهگونهای بهسوی هم بازگردید که انگار اتفاقی نیفتاده و میان ما هیچ کدورتی پیش نیامده است.
اگر شما قصد دارید شخصی را ببخشید و میخواهید به زندگیتان بازگردد باید آنقدر واقعبین باشید که از خود بپرسید در فاصله بروز کدورت و بخشودن برای هر یک از ما چه اتفاقی افتاده است؟ مثال: زنی شوهرش را بابت عهدشکنی و خیانت میبخشد و آن مرد با همه وجود میخواهد بهسوی زنش برگردد او از تنها ماندن خود از شدت نیاز واقعی که به همسرش دارد تحلیل رفته و ضعیف شده است. زن با آغوش باز از شوهرش استقبال میکند و او را میبخشد برگشت آن دو بهسوی هم نشاط و شادی را برای هر دو به ارمغان میآورد.
اما بعضیاوقات با توجه به اینکه مسائل از زمان جدایی بر رویهم انباشتهشده است شخص بهناچار و بهصورت محدود به آشتی تن میدهد. مثال: پدر پیر و بیماری پس از 15 سال خواهان آشتی با دخترش بود ولی دختر به این آشتی تن نمیداد و در آخر بعد از دیدن وضعیت پدر تصمیم گرفت بهطور محدود آشتی کند و بهناچار از پدر بیمارش پرستاری کند ولی هیچ محبتی به وی نداشت و همیشه از پدر نفرت داشت. وقتی دلیل را جویا شدیم عنوان نمود که پدر در سنین کودکی از وی سوءاستفاده جنسی کرده است و وی در سن 15 سالگی از پدر جداشده است و از کودکی از پدر نفرت داشت. ولی بهاجبار به دلیل وضعیت پدر و ترحم به وی مجبور است به این کار تن دهد.
فراموش کردن بدون گذشت هرگز
بخشودن طیبایی منحصربهفرد خود را دارد زیرا که شفای غمانگیز دردهای ماست. ما باید در زندگی گذشت داشته باشیم چون در دنیایی زندگی میکنیم که عشق به انسانها بهراحتی میتواند با رنجی غیرمنصفانه از بین برود.
بخشودن فراموش کردن نیست. ما وقتی کسی را میبخشیم عمل آزاردهنده را فراموش نمیکنیم ما باید با مقدمات شروع کنیم اگر فراموش کنید به این معنی نیست که بخشیدهاید. باید آن شخص را واقعاً ببخشید چون آنچه را او انجام داده است فراموش نکردهاید. آن درد در خاطر شما زنده است.
دو نوع رنج است که ما فراموش میکنیم :
1-رنجهای پیشپاافتاده 2– رنجهایی که نگهداری آن در ذهن بسیار سخت است.
رنجهای پیشپاافتاده : ضربهای که در زندگی ما واردشده است عمیق نبوده است و به فراموشی میسپاریم.
رنجهای سخت: در این رنجها ما جرات نداریم که آنها را حتی به خاطر بیاوریم. خطرناکترین نوع رنج است و ما میترسیم با آنچه آزارمان داده است حتی روبهرو شویم ازاینرو آن را به زوایای تاریک ناخودآگاه خود میرانیم.
بااینهمه اگر ما اول گذشت کنیم از اشتباه شخص آزادی تازهای برای فراموش کردن مییابیم ولی اول نمیتوان اشتباه را فراموش کرد و بعد گذشت داشت. خداوند نیز به بندگانش وعده داده است (گناهانتان را میبخشم و فراموش میکنم) ما نمیتوانیم فراموشی داشته باشیم. پس باید اجازه دهیم فراموش کردن خودش پیش بیاید. (ناگزیر نیستید پسازآنکه کسی را ببخشید کارش را فراموش کنید چون گذشت شما باید آنقدر خالص باشد که حتی وقتی آن مسئله یادتان آمد هیچ تأثیری در شما نداشته باشد.)
چشمپوشی کردن همان بخشودن نیست
چشمپوشی کردن برعکس بخشودن است وقتی متوجه میشویم کسی درخور سرزنش کردن نیست از تقصیر او صرفنظر میکنیم. باید در چشمپوشی کردن بفهمیم چرا شخص مجبور بوده است آن کار را انجام دهد. مثلاً: فرهنگ خانوادگی شما پسران را بسیار پرخاشگر و جسور و دختران را بسیار توسریخور بار آورده و این دست خود فرد یا با انتخاب او نبوده است.
بخشودن همان پنهان کردن نیست
ما نباید فن سرکوبی مسائل را باهنر گذشت در حق کسانی که در برابر ما طغیان میکنند اشتباه بگیریم. آرام کردن رودهای خروشان همان نجات فرد در حال غرق شدن نیست.مثال: بعضی از پدران و مادران ما را دعوت به آرامش میکنند و اطمینان میدهند آنچه ما را عصبانی کرده است ارزش آن را ندارد که برایش هیاهو راه بیندازیم. آنها میان ما و بچهای که خطا کرده است قار میگیرند حمایتش میکنند و جلوی عصبانیت ما را میگیرند و با دادن وعدههایی ما را آرام میکنند و نمیگذارند خشم خود را تخلیه کنیم. اما با این کار منظورشان این است که ببخش و فراموش کن.
بخشودن واقعگرایی است
بخشودن با سرسختی واقعگرایی مجهز میشود. برای اینکه بتوانیم ببخشیم باید دل و جرات نگاه کردن به خطا، زشتی و شرارتی را که کسی به ما روا داشته است داشته باشیم. ما نمیتوانیم از خطا چشم بپوشیم. نمیتوانیم انکار کنیم.
یک دلیل اساسی برای اینکه مردم نمیتوانند ببخشند ترس آنان از حقیقت است. پدران و مادران امکان بخشیدن بچههایشان را از دست میدهند زیرا میترسند با حقیقت روبرو شوند. مادر از روی غریزه میفهمد که پسر از او پول می دزد زیرا او معتاد است و به پول احتیاج دارد و دلهدزدی میکند ولی نشان نمیدهد که میداند. او آگاهی خود را از حقایق ناخوشایند به ضمیر نیمه هوشیار فرومیبرد و چشمان خود را میبندد و از بحران بخشودن میپرهیزد.
بخشودن آزادی است
هیچکس نمیتواند شمارا مجبور به بخشودن کند. تنها انسانهای آزاد میتوانند زیستن بدون تلافی کردن را برگزینند و تنها انسانهای آزاد میتوانند بدون تسویهحساب زندگی کنند.
ارسال دیدگاه
دیدگاه شما بعد از تایید در قسمت نظرات نمایش داده خواهد شد.