نقش الگوهای رفتاری در تربیت کودکان و نوجوانان
از موثرترین و کارسازترین شیوههای تربیتی، شیوه الگودهی و ارایه مصداق عینی است. تاثیر الگودهی و ارایه الگو در نقشپذیری و همانندسازی، امری طبیعی و فطری است که در همه انسانها نهفته است...
امروزه روانشناسان تعلیم و تربیت اذعان دارند که یادگیری ضمنی و مشاهدهای که وجود فرد را متاثر میسازد، فوقالعاده قوی و پایدارتر است...
بخش قابلتوجهی از رفتارها و مهارتهای کلامی و اجتماعی کودکان و نوجوانان صرفا از طریق مشاهده رفتار والدین و مربیان و همسالان به وجود میآید. هر قدر الگوهای رفتار بزرگسالان به خصوص والدین در خانواده، برای کودکان و نوجوانان مطلوبتر و محبوبتر باشد، میزان تاثیرپذیری بیشتر و پایدارتر میشود.
بچهها رفتار الگوهای مطلوبشان را بسیار دوست دارند و مایل هستند که همانندسازی کنند و رفتاری همانند رفتار الگوی خود داشته باشند. روانشناسان تربیتی به این نتیجه رسیدهاند که یادگیری اساس رفتار آدمی را تشکیل میدهد. یادگیری غیرمستقیم و ضمنی یا مشاهده، پایدارترترین و موثرترین نوع یادگیری است که در این میان بیشترین نقش بر عهده الگوهای رفتاری است. یادگیری در تاثیر شخصیتی الگوها و در شکلگیری رفتار و منش کودکان و نوجوانان فوقالعاده، چشمگیر است، به ویژه برای کودکان پیشدبستانی و به خصوص دبستانی که در کنار خانوادهها با الگوهای رفتاری دیگری همچون معلمان روبهرو میشوند.
مدرسه دومین عامل مهم آشنایی کودکان و نوجوانان با هنجارها و ارزشهای جامعه است. مدرسه عامل رسمی تربیت اجتماعی و اخلاقی است که در آن طبق برنامه معینی، کودکان و نوجوانان راه و رسم زندگی اجتماعی را فرا میگیرند. آموزش و پرورش سالم، کودکان را به صورت اعضای سالم و سازنده جامعه درمیآورد و آموزش و پرورش غیرسالم ممکن است کودکان را به سوی انحراف و حتی بزهکاری سوق دهد.
انواع خانواده ها از نظر تربيت
به طور خلاصه از نظر نحوه تربيت كود ك و بطور كلي نحوه اداره سيستم خانواده مي توان 4 نوع خانواده را مشخص كنيم كه عبارتند از :
الف - خانواده خشك و سخت گير ( والدين سخت گير و مستبد )
ب - خانواده سهل گير و آسان گير
ج - خانواده گسسته ( خانواده پريشان )
د - خانواده دمكرات ( خانواده سالم )
به علت مهم و مبسوط بودن اين مبحث ، هر يك از اين 4 دسته خانواده را در يادداشتي جداگانه شرح خواهيم داد.
الف - خانواده خشك و سخت گير
1 - پدر و مادر ها با بچه ها همان طور رفتار مي كنند كه والدين خودشان رفتار كرده اند.
2 - تصميم گيري با يكي از والدين خصوصا پدر انجام مي گيرد. معمولا پدر خانواده حاكم بر رفتار و اعمال فرزندان است و هيچ يك از اعضاي خانواده اجازه اظهار نظر ندارند
3 - والدين چنان رفتار مي كنند كه فرزندان مي آموزند حق هيچ گونه ابراز عقيده اي را - حتي در مواردي كه مي تواند مانع از بروز بعضي مشكلات براي خانواده گردد - ندارند.
4 - اگر فرزندان از فرمان والدين اطاعت نكنند ، والدين آنان ناراحت ، خشمگين و آزرده خاطر مي شوند.
5 - فرزندان جرات سئوال كردن در مورد انجام دادن يا انجام ندادن كارها را ، از والدين خود ندارند.
6 - والدين بر رفتا و كارهاي فرزندان خود كنترل شديد دارند و همه تصميمات را شخصا اتخاذ مي كنند.
7 - والدين دليلي را - براي دستوراتي كه صادر مي كنند - براي فرزندان خود ارائه نمي دهند و از آنان مي خواهند بدون چون و چرا از اين دستورات اطاعت كنند.
8 - نسبت به رعايت نظم و انضباط ، ارزشي افراطي قايل هستند و والدين توانايي تحمل هيچ گونه بي نظمي را از طرف فرزندان خود ندارند.
9 - به سخنان كودكان خود گوش نمي دهند و اگر هم سخني را بشنوند براي آن است كه با آن مخالفتي را نشان دهند.
10 - در مواردي كه فرزندان خود را نصيحت يا آنان را از انجام دادن كاري منع مي كنند ، دليل خاصي را ارائه نمي دهند.
11 - براي تصميات فرزندان خود ، حتي اگر اين تصميمات معقول و مستند باشد ، احترام قائل نيستند.
13 - معتقدند كه چون سن ، تجربه و دانش آنان بيشتر از فرزندانشان است ، بنابراين ، حق دخالت در همه امور و حتي در خصوصي ترين كارهاي فرزندان خود را دارند.
14 - برخورد آنان با فرزندان خود احترام آميز نيست و حتي از تحقير فرزندان خود در حضور ديرگان نيز ابايي ندارند.
15 - غالبا نيازهاي عاطفي كودكان ارضاء نمي شود.
16 - ممكن است كه والد ضعيف در چنين خانواده اي با كودكان ائتلاف كند در چنين حالتي ارزش هر دو والد نزد كودك شكسته مي شود . اگر بنا باشد يكي از والدين به عنوان منبع قدرت خانواده آسيب ببيند مي توان تصور كرد والد ديگر نيز ارزش پيشين خود را نخواهد داشت.
17- چنين كودكاني احتمالا جذب گروه هاي بيرون شده و با عزت نفس پائين كه دارند دچار بزهكاري مي شوند.
18 - بسياري از اين والدين ممكن است به خاطر كمال گرايي كه دارند ، كودكان را تحت فشار قرار دهند و از آنها بالاترين انتظارات را داشته و پيوسته به شكل نوين بر آنها سخت گيري كرده و برنامه هاي سخت گيرانه برايشان تدارك ببيند.
19 - احتمال دروغ گويي و ريا كاري در كودكان چنين خانواده هايي به علت ترس از تنبيه و سرزنش افزايش مي يابد.
20 - چنين كودكاني به علت اينكه مرتبا علايقشان سركوب شده و موجب تحقير قرار گرفته اند و همچنين ديگران براي اموراتشان تصميم گرفته اند ، از خلاقيت كمي برخوردارند . اگر چه ممكن است به علت سخت گيري والدين از نظر آموزش بعضي از مهارتها ، پيشرفتي كرده باشند.
21 - اضطراب ، افسردگي ، همچنين وسواس و كمال گرايي ، نا اميدي و بسياري از مشكلات رواني ممكن است دامنگير كودكان خانواده هاي سخت گير گردد.
22 - غالبا والدين سخت گير ، خود را منطقي نيز تصور مي كنند. و براي هر كارشان دليل تراشي مي كنند. ولي غير مستقيم به خاطر سختي گيري آنهاست كه كودكان فرمانشان را اجرا مي كنند نه منطقشان.
ب ) خانواده سهل گير و آسان گير
1 - پدر و مادر به دنبال نيازهاي ارضاء نشده خودشان هستند. دنبال جواني و نوجواني و دل مشغولي هاي خود هستند.
2 - به امر تربيت و ارضاء نيازهاي جسمي و رواني كودك نمي پردازند و چون آسانگير هستند ، براي خاموش كردن صداي بچه ، هر چه كودكشان از آنها مي خواهد ، آنها انجام مي دهند . لذا كودك پرتوقع تربيت مي شود.
3 - هدفها و انتظارات برايشان روشن نيست و به همين دليل ، در تربيت فرزندان خود از روش ، فلسفه يا ديدگاه خاصي پيروي نمي كنند.
4 - هيچ نوع كنترلي بر رفتار فرزندان خود ندارند و آنان را كاملا آزاد مي گذارند تا به هر نحوي كه خود مايل هستند ، شيوه هاي خاص زندگي خود را انتخاب و به كار گيرند.
5 - هيچ نوع انتظار و توقع خاصي از فرزندان خود ندارند و فرزندان نيز به نوبه خود مي آموزند كه والدين نبايد از آنان انتظار خاصي را داشته باشند.
6 - نسبت به رفتار فرزندان خود ، حتي در مواردي كه مورد آزار و اذيت خود آنان و ديگران قرار مي گيرند ، توجه خاص نشان نمي دهند و در اين موارد ، بي تفاوت عمل مي كنند.
7 - اگر فرزندان خانواده از دستورات آنان اطاعت نكنند ، ناراحت نمي شوند و چنان رفتار مي كنند كه گويي عدم اطاعت از دستورات والدين امري طبيعي ، عادي و متداول است.
8 - در پاداش دادن - وقتي از فرزندان رفتار پسنديده اي سر مي زند - يا تنبيه آنان - در هنگامي كه كار خلاف از آنان سر مي زند - اهمال مي كنند و بي تفاوت هستند (به ياد داشته باشيم كه منظور از تنبيه كردن در معناي روانشناختي آن ، محروم كردن فرزند از پاداش است و تنبيه بدني مورد نظر نمي باشد).
9 - شيوه هاي رفتاري والدين چنان است كه در فرزندان اعتماد لازم را نسبت به آنان ايجاد نمي كند.
10 - نسبت به تكاليف و نمرات درسي فرزندان خود توجه نشان نمي دهند و علاقه اي نيز به همكاري با معلمان و مديريت مدرسه محل تحصيل آنان ندارند.
11 - آنچه را كه فرزندان اراده كنند يا بخواهند ، براي آنان تهيه مي كنند و در اين مورد ، سليقه خاصي را اعمال نمي كنند.
12 - هيچ گونه تلاش خاصي را در زمينه استقلال فرزندان خود انجام نمي دهند و چنانچه يكي از فرزندان شديدا به آنان وابسته باشد ، كار خاصي را در زمينه كاهش اين نوع وابستگي كه بعدا براي آنان مشكل ساز خواهد بود ، انجام نمي دهند.
13 - نظم و ترتيب را در محيط خانواده رعايت نمي كنند و از فرزندان خود نيز انتظار خاصي در اين زمينه ندارند.
14 - فرزندان خود را براي انجام هر كاري آزاد مي گذارند و حتي در مواردي كه مداخله آنان لازم به نظر مي آيد ، دخالت نمي كنند.
15 - اين بچه ها چون در زندگي با موانع مواجه نشده است ، لذا وقتي وارد جامعه مي شود به خاطر عدم تجربه كافي ، زود تسليم ميشود و شكننده هست.
ج ) خانواده گسسته يا خانواده پريشان
در اين خانواده ها بعلت اختلاف بين والدين ، معمولا به صورت قهر و آشتي به سر مي برند كه تاثير منفي روي كودكان مي گذارد .
2 - گاهي كودك به عنوان قاضي در نظر گرفته مي شود و گاهي قرباني يكي از طرفين مي گردد
3 - كودك علاوه بر اينكه نيازهاي رواني و جسمانيش ارضاء نمي گردد ، بتدريج الگوهاي پرخاشگري را مي آموزد . ( كودكاني كه بدون مقدمه بچه هاي ديگر را مي زند)
4 - ميزان ارزش و احترامي كه هر يك از افراد خانواده براي خود قائل هستند ، ناچيز است
5 - چهره افراد خانواده غالبا عبوس و افراد خانواده معمولا غمگين ، گرفته ، افسرده و بي احساس به نظر مي آيند.
6 - گوش افراد خانواده براي شنيدن خواسته هاي يكديگر سنگين است و صداي آنان يا بلند و خشن و گوشخراش است و يا به اندازه اي آرام و نجوا مانند است كه به سختي قابل شنيدن مي باشد
7 - نشانه دوستي و صميمت در بين افراد خانواده كم است و در مواردي حتي از وجود يكديگر نيز بي اطلاع هستند
8 - شوخي هاي افراد خانواده با يكديگر در بيشتر اوقات گزنده ، بيرحمانه و مبتني بر قساوت قلب است
9 - بزرگترهاي خانواده تا آن ميزان سرگرم امر و نهي كردن و دستور دادن به كوچكتر ها هستند كه براي مثال پدرو مادر هرگز نمي فهمند فرزندان آنان داراي چه ويژگيهاي شخصيتي هستند
10 - فرزندان خانواده كمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ ، فهميده ، باشعور ، اصيل و دوست داشتني ، بهره مند مي شوند
11 - پدر و مادر براي احترازو دوري از يكديگر ، آن چنان خود را مشغول كارهاي خارج از محيط خانواده مي كنند كه گويي تنها وظيفه آنان كار كردن و تامين مايحتاج زندگي است
12 - افراد خانواده ، احساس تنهايي و بي ياور بودن مي كنند و به اين باور مي رسند كه بيچاره و نگون بخت هستند و در واقع نوعي درماندگي آموخته شده را تجربه مي كنند
13 - افراد خانواده غالبا تكانشي عمل مي كنند ، عصبي هستند ، احساس گناه و تقصير مي كنند يا بر عكس ، احساس مي كنند مورد ظلم و ستم قرار گرفته اند و براي جبران اين احساس گاه با يكديگر رفتاري بسيار خشونت آميز و غير انساني نشان مي دهند
14 - افراد خانواده براي كنترل امورغير ممكن ، تلاش فراوان مي كنند و هرگز متوجه نمي شوند كه انجام بعضي از خواسته هاي آنان به وسيله طرف مقابل ، غير ممكن است
15 - افراد خانواده گاه گرفتار مشكل كمال طلبي مي شوند و در اين راه ، هم خود متحمل فشارهاي رواني زياد مي شوند و هم بر افراد ديگر خانواده فشارهاي فزاينده اي را مي آورند
16 - افراد خانواده حالت اصطلاحا نهايت نگري دارند. و در نظر آنان همه پديده هاي عالم در دو حد يك طيف هستند و هر پديده ، شي ، صفت ، مفهوم يا سفيد است يا سياه - يا خوب است يا بد - يا زيان آور است يا سودمند - يا دوست داشتني است يا غير دوست داشتني - لذا هيچ حد واسطي را در نظر نمي گيرند.
17 - وابستگي افراد خانواده با يكديگر نا سالم است و در اين موارد يا نسبت به احساسات ، خواسته ها و نيازهاي خود بي توجه هستند يا خود را مركز و محور عالم به حساب مي آورند و خود خواهي آنان در همه رفتارهايشان تجلي پيدا مي كند
18 - افراد خانواده نسبت به هر موضوع يا پديده اي تعصب بي مورد و شديد نشان مي دهند و اين ويژگي باعث مي شود از استدلال ، منطق ، و عقل سليم فاصله بسيار داشته باشند
19 - افراد خانواده و خاصه فرزندان اين خانواده ها با يكديگر به رقابت ناسالم مي پردازند و موفقيت يكي از آنان در زمينه خاصي ( مثل موفقيت شغلي ، خريد يك ماشين ، خريد يك لباس و ... ) موجب رنجش ، نگراني ، اضطراب و حسادت شديد فرد يا افراد ديگر خانواده مي شود
20 - افراد خانواده مسائل و مشكلات خود را انكار مي كنند و به همين دليل نيز مشكلات آنان هرگز حل نمي شود و اين مشكلات در همه ابعاد رفتاري آنان تجلي پيدا مي كند.
21 - افراد خانواده در مورد خود و ديگران به داوريها و قضاوت هاي نادرست مي پردازند و يكي از اعتياد هاي مضر و در عين حال لذت بخش آنان ، غيبت و بدگوئي از ديگران است
22 - دروغگويي در بين اعضاي خانواده شايع است و هر يك از افراد خانواده ياد گرفته اند كه براي اجتناب از درگيري و مشاجره هاي پايان ناپذير بعدي ، به افراد ديگر دروغ بگويند.
23 - به سادگي افراد خانواده به يكديگر فحش مي دهند ، همچنين خشونت هاي جسمي نيز رايج است. و نگرش هر يك از افراد خانواده بر اين استوار است كه طرف مقابل آنان فردي خود راي ، نفهم ، خود خواه و ... است و بهترين راه براي به زانو در آوردن او كتك زدن و تحقير اوست
24 - نگرشهاي افراد خانواده در زمينه هاي مختلف ، تحريف شده است و باورداشتهايي نظير - به زن نمي توان اعتماد كرد - همه آدمها بد هستند - هر فرد بايد فقط به فكر خودش باشد و ... به سادگي تبليغ مي شود.
25 - فرزندان خانواده ميل شديدي را براي مورد تاييد قرار گرفتن به وسيله اولياي خود نشان مي دهند و با از دست دادن هويت خود و نيز بر خلاف ميل و خواسته خويش ، به خواسته هاي هر چند نادرست پدر و مادر يا بزرگترها تن در مي دهند
26 - احساس عدم رضايت از خود يا حالت از خود راضي بودن افراطي در بين افراد خانواده شايع است و آثار اين نوع احساس در همه ابعاد رفتاري آنان مشاهده مي شود
27 - احساس تنهايي و بي يار و ياور بودن در بين اعضاي خانواده شايع است و در اين راه به بن بست رواني يا غم و اندوه و مزمن و افسردگي مي رسند
۲۸ - افراد خانواده از اضطراب دائمي و احساس سردرگمي در رنج هستند و به همين دليل ، اختلالات شناختي ، هيجاني و نيز اختلالات رفتاري در بين اين خانواده ها شايع است
د ) خانواده سالم يا خانواده دمكرات
1 - افراد خانواده سرزنده و با محبت هستند و همه رفتار و اعمال آنان با نوعي اصالت توام است
2 - افراد خانواده به طور آشكار رنج و ناراحتي و نيز احساس همدري خود را نسبت به افراد ديگر خانواده بيان مي كنند
3 - افراد خانواده از ريسك (خطر كردن ) معقول و سنجيده نمي هراسند و مي دانند كه ممكن است با خطر كردن اشتباهاتي نيز داشته باشند ، ولي اشتباهات شخصي هم مي تواند خود مقدمه اي براي شناخت اشكالات شخصي و بنابراين زمينه اي جهت رشد و كسب تجربه بيشتر باشد
4 - افراد خانواده براي يكديگر ارزش و احترام قايل اند و يكديگر را دوست دارند و از اين احساس خود شادمان هستند.
5 - روابط افراد خانواده با يكديگر هماهنگ و روان است و با آهنگي پرمايه و روشن با يكديگر سخن مي گويند
6 - زماني كه در خانواده سكوت برقرار است ، سكوتي است آرامبخش و نه سكوت مبتني بر ترس يا احتياط.
7 - وقتي در خانواده سرو صدا هست ، صداي فعاليتي پر معني است و نه غرشي رعد آسا و براي خفه كردن صداي ديگران
8 - هريك از اعضاء خانواده مي دانند حق آن را خواهند داشت كه حرف خود را به گوش ديگران برسانند و در اين زمينه نيازي به سكوت و تحمل فشار حاصل از آن نمي باشد
9 - اگر يكي از اعضاي خانواده هنوز فرصتي براي صحبت كردن پيدا نكرده است ، به دليل تنگي وقت بوده است و نه كمي محبت ، كم توجهي يا بي ملاحظه بودن اعضاي ديگر خانواده
10 - اعضاي خانواده به راحتي يكديگر را نوازش مي كنند و در آغوش گرفتن فرزندان توسط پدر و مادر امري است عادي و توام با تجربه عشق و محبت خانوادگي
11 - افراد خانواده صادقانه با هم صحبت مي كنند ، با علاقه به سخنان يكديگر گوش مي دهند ، با يكديگر رو راست و صادق هستند و به راحتي علاقه خود را به يكديگر نشان مي دهند
12 - افراد خانواده به راحتي و آزادنه با يكديگر درد دل مي كنند و اين حق را دارند كه درباره هر موضوعي ( مثل ناكاميها ، ترسها ، صدمه هايي كه ديده اند ، خشم خود ، انتقاد از ديگري ، خوشيها يا كاميابيها ) ، با يكديگر سخن بگويند
13 - افراد خانواده براي كارهاي خود برنامه ريزي مي كنند و در اين راه اگر مشكلي با مزاحم اجراي برنامه هاي از قبل تعيين شده آنان شود ، به سادگي خود را با آن تطبيق مي دهند و در نتيجه قادر هستند بدون تجربه احساس ترس يا واهمه ، بيشتر مشكلات زندگي خود را حل و فصل كنند
14 - در خانواده ، زندگي آدمي و احساسات بشري، بيش از هر عامل ديگري مورد توجه و احترام است
15 - در خانواده ، پدر و مادر خود را مدير يا رهبر خانواده مي دانند و نه رئيس يا ارباب خانواده و نيز مي دانند كه در موقعيت هاي مختلف چگونه به فرزندان خود بياموزند تا به مرحله يك انسان واقعي بودن نزديك شوند
16 - اعضاي خانواده در مورد اشتباهات خود ( در قضاوت ، رفتار ، بروز هيجانها و ... ) به همان سهولتي با يكديگر سخن مي گويند كه در مورد اعمال ، كردار و گفتار صحيح خود اظهار نظر مي كنند
17 - رفتار اولياي خانواده با آنچه به فرزندان خود مي گويند - يا توصيه مي كنند - مطابقت كامل دارد و در اين راه از خود صداقت بسيار نشان مي دهند
18 - پدر و مادر خانواده مانند هر مدير يا رهبر موفق ، نسبت به زمان حساس هستند و مترصد آن مي باشند تا از هر فرصت مناسب براي سخن گفتن و تعامل با فرزندان خود ، استفاده كنند
19 - اگر يكي از افراد خانواده مرتكب اشتباهي شد و نادانسته خسارتي ايجاد نمود ، پدر و مادر و بزرگترها در كنار او قرار مي گيرند تا از او حمايت كنند . اين رفتار باعث خواهد شد تا فرزند بي دقت ، بر احساس ترس يا گناه خود فايق آيد و از فرصت آموزشي كه پدر و مادر براي او فراهم كرده اند ، بيشترين بهره را بگيرد
20 - اولياء خانواده مي دانند كه فرزندانشان عمدا بدي نمي كنند. به همين دليل ، اگر متوجه شوند كه فرزند آنان در زمينه اي خرابكاري كرده است به اين نتيجه مي رسند كه يا سوء تفاهمي در كار بوده است و يا احساس ارزش فردي و احترام به خويشتن ، در فرزند آنان كاهش پيدا كرده است و بايد براي اين مشكل راه حلي را پيدا كرد
21 - اوليا خانواده مي دانند هنگامي فرزند آنان براي يادگيري آمادگي بيشتري خواهد داشت كه خود را با ارزش بداند و احساس كند كه ديگران نيز براي او ارزش قايل هستند
22 - اولياء خانواده مي دانند كه هر چند با شرمنده ساختن كودك و تنبيه بدني فرزندان مي توان رفتار آنان را تغيير داد ، اما اين آگاهي را نيز دارند كه آثار اين تنبيه ها بر ذهن آنان باقي مي ماند و به سادگي و به سرعت قابل ترميم نمي باشد
23 - وقتي يكي از فرزندان خانواده عملي را انجام مي دهد كه براي تصحيح عمل يا كار او الزامي به نظر مي آيد ، پدر و مادر آموزش فرزند خود را با گوش دادن - حس كردن - فهميدن - و در نظر گرفتن زمان و دوره خاص رشد او ، آغاز مي كنند
24 - پدر و مادر خانواده مي دانند كه در زندگي هر شخص مشكلاتي پيش خواهد آمد و اجتناب از همه مشكلات زندگي امكان ناپذير مي باشد . بنابراين گوش به زنگ آن هستند كه براي هر مشكل تازه ، راه حلي پيدا كنند و به فرزندان خود نيز مي آموزند تا چگونه در حل مشكلات از خلاقيت و نو آوري بهره بگيرند.
25 - اولياي خانواده مي دانند كه تغيير و تحول از ويژگيهاي زندگي است ، بنابراين ، مي پذيرند كه فرزندان آنان به سرعت مراحل مختلف رشد را طي مي كنند و هيچگاه نبايد سد راه رشد و تغيير فرزندان خود شوند
خلاصه :
گفته مي شود كه از هر صد خانواده تنها در صد اندكي ( سه يا چهار خانواده ) مي دانند كه چه بايد كرد و به مرحله سلامت و بالندگي قابل توجه رسيده اند. محصول خانواده هاي پريشان يا آشفته فرزندان بيمار ، نوميد ، افسرده ، بزهكار و ضد اجتماعي ، معتاد و .... است و اكثريت افراد مبتلا به بيماري هاي رواني و اختلالات رفتاري ، الكليك ، معتاد ، فقير ، از خود بيگانه ، جاني و ... در خانواده هاي پريشان رشد پيدا كرده اند.
مي توان ويژگيهاي مهم خانواده هاي پريشان و خانواده سالم را چنين خلاصه كرد.
خانواده آشفته :
1 - در خانواده ارزش و احترامي كه هر فرد براي خود قائل است در حد پائين مي باشد.
2 - ارتباطها غير مستقيم ، مبهم و كاملا نادرست است.
3 - قواعد و مقررات خانواده ، خشك ، نامردمي ، ناسازگار و هميشگي است.
4 - پيوند و رابطه با جامعه بسته ، مايوس كننده و ياس آور است و براساس ترس انجام مي گيرد.
خانواده سالم يا بالنده
1 - سطح ارزش و احترامي كه هر فرد براي خود قايل است ، در حد معقول و منطقي مي باشد.
2 - ارتباطها مستقيم ، واضح ، صريح و مبتني بر درستكاري است.
3 - قواعد قابل انعطاف ، انساني ، منطقي دستخوش تغيير است.
4 - پيوند با جامعه باز ، سالم و اميد بخش مي باشد.
باید توجه داشت كه احترام به كودك ، روحیه استقلال و اعتماد به نفس را تقویت و به رشد سالم شخصیت او كمك می كند . این امر، محبوبیت كودك را در میان همسالان خود به دنبال دارد و به تدریج استعداد او را در پذیرش و ایفای نقش رهبری و مدیریت شكوفا خواهد ساخت. سیموند در تحقیقات خود درباره ی خانواده ی مقتدر به این نتیجه رسید كه نمرات درسی كودكان این خانواده و حتی بهره ی هوشی آنها نسبت به بقیه ی الگوها پیشرفت بهتری دارد ، از حس كنجكاوی بیشتری برخوردارند ، خلّاق هستند و در بین همسالان خود به حدّی محبوبیت دارند كه می توانند رهبری گروه را به عهده بگیرند.
روشهای اصلاح و تغیر رفتار 2
تغییر رفتار: مجموعه فنون و روش هایی گفته می شود که از اصول و قوانین یادگیری استخراج شده و معلم را در پیشبرد مقاصد آموزشی حل و فصل مسائل و مشکلات اجتماعی و رفتاری دانش آموزان یاری می دهد.
هدف تغییر رفتار: هم ایجاد وافزایش رفتارهای مطلوب تحصیلی و اجتماعی در دانش آموزان و هم ادامه و حفظ این گونه رفتارها و هم حذف و کاهش رفتارهای نامطلوب.
به طور اخص هدفهای تغییر رفتار به 4 دسته تقسیم می شوند :
1-روش های افزایش رفتارهای مطلوب موجود در دانش آموزان (تقویت مثبت ،تقویت منفی)
2- روشهای ایجاد رفتارهای مطلوب تازه دانش آموزان (سرمشق گیری ،شکل دهی رفتار،زنجیره کردن رفتار)
3- روشهای نگهداری رفتارهای مطلوب ( برنامه های تقویت :1- برنامه نسبی ثابت 2-برنامه نسبی متغیر 3- برنامه فاصله ای ثابت 4- برنامه فاصله ای متغیر )
4- روشهای کاهش و حذف رفتارهای نامطلوب در دانش آموزان :
الف ) روشهای مثبت کاهش رفتار :
1-تقویت رفتارهای دارای فراوانی کم 2-تقویت دیگر رفتارها 3- تقویت رفتارهای ناهمساز 4-اشباع یا سیری
ب ) روشهای منفی کاهش رفتار :
1- خاموشی 2- محروم کردن از تقویت 3- جریمه کردن 4- جبران کردن 5- تنبیه
تقویت مثبت : پاداشی که تحت عنوان تقویت کننده بعداز رفتار دانش آموز ارائه که بر فراوانی رفتار وی می افزاید .روش تقویت مثبت تقریبا همان روش پاداش است ولی بین پاداش و تقویت مثبت اندک تفاوتی وجود دارد. در پاداش دادن به رفتار مطلوب افراد هدف به طور کلی ابراز قدردانی و سپاسگزاری از اعمال گذشته آنهاست اگر چه پاداش دادن برای انجام یک رفتار معمولاٌ به تکرار آن رفتار منجر می شود اما هدف ما ضرورتاً تکرار آن در آینده نیست. امادر تقویت مثبت هدف الزاماً تکرار آن رفتار در آینده است .
به عنوان مثال دانش آموزی سلام کردن را یاد گرفته اما به ندرت به بزرگتر از خود سلام می کند یا می تواند مسائل درس حسابش را حل کند اما در این کار سستی نشان می دهد .معلم باید از طریق تقویت مثبت سلام کردن وانجام حل مسائل حساب را در دانش آموز افزایش دهد.مثلاً هر وقت دانش آموز موقع ورود به کلاس به او سلام کرد معلم با لبخند زدن به هنگام جواب دادن به سلام او رفتار سلام کردن را در آن تقویت کند یا به دانش آموزی که مسائل درس حسابش را طی هفته درست انجام داد یک ستاره بدهد .لبخند زدن و ستاره ای که به دانش آموز داده می شود تقویت کننده های مثبت هستند.
پرسش: معلم یکی از کلاس های دوره ابتدایی بعد از چندین جلسه متوجه شده است که یکی از کودکان آرام در گوشه ای می نشیند نه در فعالیت های کلاس شرکت می کند نه دستش را برای پرسش و پاسخ بلند می کند؟پیشنهاد این است که یک آزمون برگزار شود 20 نمره ای باشد و 5نمره آن به فعالیت های کلاس اختصاص داشته باشد.
استفاده موثر از روش تقویت مثبت مستلزم در نظر گرفتن چندین اصل است :معلم باید در استفاده از روش تقویت مثبت تقویت کننده های مناسب را به کار گیرد. تقویت کننده های گوناگون را بر افراد مختلف تاثیر متفاوت دارند.همچنین تاثیر یک تقویت کننده واحد بر یک فرد خاص در شرایط مختلف متفاوت است بنابراین لازم است که در استفاده از تقویت کننده ها در شرایط گوناگون و با افراد مختلف این نکته را مورد توجه قرار داد .شناسایی انواع تقویت کننده ها معلم را در استفاده درست و موثر از تقویت مثبت یاری می دهد .
انواع تقویت کننده ها :
الف ) تقویت کننده های نخستین : ذاتاً اثر تقویتی دارند از ویژگی های آنها این است که نیازهای فیزیولوژیکی را ارضا می کنند مانند غذا ،آب ،خواب و... استفاده از این تقویت کننده ها در محیط آموزشگاه محدود است اما کسانی که با کودکان خردسال و عقب ماندگان ذهنی سر و کار دارند می توانند برای افزایش رفتارهای مطلوب از غذا به عنوان یک تقویت کننده نیرومند استفاده کنند.
ب) تقویت کننده های شرطی : در اصل خاصیت تقویت کنندگی نداشته اما در اثر مجاورت با تقویت کنند های نخستین خاصیت تقویت کنندگی پیدا کرده اند .جایزه ،نمره خوب ،ستاره ،مدرک،مقام ،پول و نظایر اینها در محیط آموزشگاه کاربرد فراوان دارد و معلمان از آنها برای مقاصد مختلف آموزشی می توانند بهره گیرند.
پ ) تقویت کننده های پته ای: پته ای یک تکه کاغذ(ستاره یا ژتون)یا یک مهر فلزی یا پلاستیکی است که پس از رفتار مطلوب دانش آموز، به عنوان تقویت کننده به او داده می شود و دانش آموز می تواند آن را با غذا،نوشابه،انجام فعالیتهای مختلف وسایر تقویت کننده ها مبادله کند.از علایم و ارقام نیز می توان استفاده کرد مثلا معلم پس از تصحیح تکالیف برای هر تکلیفی که دانش آموزان درست انجام داده اند یک علامت ضربدر یا نمره بدهد،به گونه ای که آنها بتوانند با مجموع علائم و نمراتی که از این طریق کسب می کنند امتیازهایی از قبیل استفاده از زمین بازی،امانت گرفتن کتاب از کتابخانه،شرکت در کمیته های مدرسه،شرکت در تهیه روزنامه دیواری،دیدن فیلم و... در این روش تقویتی معلم و دانش آموز توافق می کنند که به ازای هر رفتار مطلوب آموزشی یا اجتماعی که دانش آموز انجام دهد معلم چند نمره به آنها بدهد و اینکه برای دریافت هریک از امتیازهایی که به آنان داده خواهد شد چه مقدار نمره لازم است همچنین قرار بگذارند که به ازای هر رفتار نامطلوبی که از آنان سربزند مقداری از نمرات اکتسابی آنان را کم کند.
ت ) تقویت کننده های اجتماعی : لبخند زدن،توجه کردن،تمجید و نوازش کردن اثر تقویتی نیرومندی دارند بسیاری از صاحبنظران این تقویت کننده ها را در ردیف تقویت کننده های شرطی قرار می دهند برخی می گویند همراه با تقویت کننده های نخستین اثر تقویتی دارند برخی هم می گویند آنها به خودی خود خاصیت تقویت کنندگی دارند با وجود این اختلاف نظر ما تقویت کننده های اجتماعی از وسایل معمولی و قابل دسترس معلمان هستند وبهتر است در محیط آموزشگاه از آنها حداکثر استفاده کرد.
ث ) تقویت کننده های فعالیتی : فعالیتهایی هستند که که کودکان دوست دارند انجام دهند.از فعالیتهایی که کودکان دوست دارند انجام دهند به عنوان تقویت کننده برای فعالیت هایی که کمتر به آنها می پردازند استفاده کرد.مثلاٌمعلم می تواند به دانش آموزان بگوید هر کس که مسایل درس ریاضی اش را انجام دهد اجازه دارد به زمین بازی برود و به بازی دلخواهش بپردازد.
اصل2- فوریت تقویت : یعنی اینکه معلم باید رفتار مطلوب دانش آموزان را بلافاصله و بدون وقفه تقویت کند .اگر معلم پس از سپری شدن مدتی از انجام رفتار،آن رفتار را کند از اثربخشی تقویت کاسته و نتیجه مطلوب به دست نمی آید.از آن جاکه تقویت کردن بلافاصله همه رفتارهای دانش آموزان درکلاس درس و محیط آموزشگاه اغلب ناممکن است معلم می تواند برای مشکل ناشی از تاخیر در تقویت از توضیحات کلامی یا تپه های تقویت استفاده کند؛مثلاً معلم تصمیم می گیرد که برای تقویت رفتارهای مثبت تحصیلی واجتماعی دانش آموزان آنان را در روزجمعه به گردش علمی ببرد در این مثال بین انجام رفتار ودریافت تقویت به طور طبیعی فاصله می افتد.معلم می تواند برای رفع مشکل تاخیر در تقویت ،در پایان کار روزانه به دانش آموزان یادآور شود که خوشبختانه همه شما با جدیتی که در درسهایتان بکار می برید و اخلاق و رفتار خوبی که از خود نشان می دهید خواهید توانست در برنامه گردش علمی روز جمعه شرکت کنید .برای این منظور یک تپه تقویتی ،تدبیر مناسبی است مثلاٌ معلم می تواند در پایان جلسات روزانه به هر یک از دانش آموزانی که وظایفش را بخوبی انجام داده و به اصطلاح بچه خوبی بوده است یک ستاره بدهد و به کلاس بگوید هر کی که تمام ستاره های سهمیه روزانه را دریافت کند می تواند در برنامه گردش علمی شرکت کند.
تقویت منفی :
فرآیندی که در آن حذف یک محرک آزاردهنده یا تقویت کننده منفی موجب افزایش رفتار می شود .در تقویت منفی نه تنها حذف یک محرک آزاردهنده یا تقویت کننده منفی موجب افزایش رفتار می شود ،بلکه جلوگیری از وقوع آن نیز رفتار را تقویت می کند. یادگیری بوسیله تقویت منفی را گریزآموزی هم می گویند. مثلاً با بیرون آوردن یک کفش تنگ از پا خود را از ناراحتی رها می سازیم.برای مثال دانش آموزی که نگران مردود شدن در یک کلاس است ،معلم باید با ایجاد انگیزه رفتار مطالعه کردن و انجام تکالیف درسی دانش آموزان را افزایش دهد تا نگرانی از مردود شدن را از ذهن خود دور سازد .معلم باید سعی کند تا حد امکان از تقویت منفی استفاده نکنند به جای آن از تقویت مثبت استفاده کنند.مهمترین مشکل استفاده از تقویت منفی این است که برای استفاده از این روش باید ابتدا محرک آزار دهنده ای با دانش آموز بکار برده شود تا بعد از طریق حذف آن محرک بتوان آنان را وادار به رفتار مورد نظر کرد.مثلاٌ برای اینکه دانش آموزی را واداریم تا از ترس مردود شدن در امتحان درس بخواند باید در ابتدا با مردود کردن بعضی از آنها ترس از مردود شدن را در آنها ایجاد کنیم که این خود امری نارواست.از این رو روش تقویت منفی از شیوه های نامطلوب آموزشی قرار دارد.
روشهای ایجاد رفتارهای مطلوب تازه دانش آموزان :
هدف آموزش رفتارهایی است که از قبل در مجموعه رفتار دانش آموزان موجود نیستند.
الف ) سرمشق گیری : یکی از روش های بسیار معمول یادگیری به ویژه کودکان روش سرمشق گیری یا الگو برداری از رفتار دیگران از طریق مشاهده رفتار آنان است. یکی از روشهای بسیار موثر آموزشی است که معلم می تواند از آن برای آموزش دادن رفتارهای مطلوب تحصیلی و اجتماعی به دانش آموزان در سنین مختلف استفاده کند. معلم باید در استفاده از روش گیری به دانش آموزان سعی کند هم رفتار مطلوب فرد سرمشق و هم رفتار سرمشق گیرنده را مورد تقویت قرار دهد.برای مثال وقتی که از یکی از دانش آموزان زرنگ کلاس می خواهید تا به پای تابلو برود و مسئله دشواری را حل کند و قصدتان این است که دانش آموزان دیگر کلاس نحوه حل کردن مسئله را از او بیاموزند،پس از حل کردن مسئله هم دانش آموز زرنگ را تقویت کنید و هم دانش آموزانی که راه حل مساله را از او یاد می گیرند مورد تقویت قرار دهید.
توجه : رفتار معلم به خودی خود یک عنصر انضباطی نیرومند است.معلمان سرمشق های دانش آموزان هستند.اثر این سرمشق دهی،بیش از گفتار در رفتار معلم موثر است.معلمی که خود از قوانین پیروی می کند نشان می دهد که باید از قوانین پیروی کرد.تاثیر رفتار معلم برای دانش آموزان هم جنبه مثبت و هم جنبه منفی دارد. معلمی که به سر دانش آموزان فریاد می زند باید انتظار داشته باشد که دانش آموزان هم به سر یکدیگر فریاد بزنند.
ب ) شکل دهی رفتار : در این روش معلم یکی از اجزای ساده رفتار دانش آموز را برمی گزیند و به تدریج بر پیچیدگی آن می افزاید تا به رفتارهای مورد نظر برسد.به عنوان مثال معلمی که می خواهد رسم کردن دایره را به دانش آموزی نشان دهد در ابتدا هرگونه شکلی را که دانش آموز می کشد که تا حدودی به دایره شبیه است تقویت می کند و پاسخ های دیگر که هیچ شباهتی به دایره ندارد تقویت نمی کند .در مرحله بعد تنها شکلهایی را تقویت می کند که یک خط منحنی مسدود هستند و از تقویت شکلهای دیگری که او می کشد چشم می پوشد و سرانجام تنها شکل هایی را که شباهت خیلی زیاد به دایره کامل دارند تقویت می کند و هیچ گونه شکل غیر دایره ای را از او نمی پذیرد کار شکل دهی رفتار،به یک کار مجسمه ساز شبیه است .
ج ) زنجیره کردن رفتار : شبیه به شکل دادن است .در شکل دادن رفتار،معلم با طی یک رشته تقریب متوالی رفتار ساده ای را به یک رفتار پیچیده تغییر می دهد اما در زنجیره کردن رفتار تعدادی رفتار ساده را بهم وصل می کند و از مجموعه آنها رفتار پیچیده تر تولید می کند .مثلاٌ آموزش مسواک زدن به دندان.مثلاٌ به دانش آموزی که قبلاٌ حروف الفبا را یاد گرفته است می خواهیم طرز نوشتن کلمه خورشید را آموزش دهیم .باید به او بیاموزیم که حروف از پیش آموخته این کلمه را به ترتیب درست دنبال هم بنویسد .دانش آموز باید ابتدا خ و بعد و و سپس ر و به ترتیب بقیه حروف کلمه خورشید را به دنبال هم بنویسد بعد از اینکه کلمه خورشید را به طور درست نوشت او را تقویت کنیم.
روشهای نگهداری رفتارهای مطلوب :
همانطور که در بحث های پیش گفتیم اگر بخواهیم رفتار تازه ای را به دانش آموزان یاد دهیم یا میزان وقوع رفتارهای آن ها را به میزان دلخواه افزایش دهیم باید تمامی پاسخ های مورد نظر را بلافاصله تقویت کنیم به این سبک تقویت پیاپی یا پیوسته گویند. این سبک تقویت از آغاز یادگیری و برای سرعت بخشیدن به آن ضروری است اما بعد از اینکه رفتار مورد نظر به خوبی آموخته شد یا فراوانی آن به میزان دلخواه رسید دیگر تقویت پیاپی ضرورت ندارد باید از تقویت ناپیاپی یا ناپیوسته استفاده کرد.
تقویت ناپیاپی : تنها تعدادی از پاسخ ها مورد تقویت قرار می گیرد اشکال پیاپی این است که اگر ناگهان قطع شود منجر به توقف یا خاموشی رفتار می شود اما در ناپیاپی در مقابل خاموشی مقاوم است .به طور خلاصه برای نگهداری و ادامه رفتاری که بر اثر تقویت پیاپی آموخته شده است باید آن رفتار او را در یک مرحله تقویت ناپیاپی کنیم تا سرانجام تقویت را به کلی کنار بگذاریم.
انواع تقویت ناپیاپی :
1- برنامه نسبی ثابت : وقتی که فرد دانش آموز در تبادل هر رفتار مطلوب از طرف معلم پاداش دریافت نماید. مثال زمانی که معلم با دانش آموز قرار می گذارند که هریک از آنها 10مسئله از کتاب خود را حل کند معلم آنها را تصحیح خواهد کرد و به دانش آموز نمره خواهد داد .ویژگی مهم این برنامه اینست که سرعت پاسخدهی فرد زیاد می شود،زیرا هر چه سریع تر پاسخ دهد به دفعات بیشتری تقویت دریافت خواهد کرد.مثلاٌ هر چه دانش آموز مسئله بیشتری حل کند نمره بیشتری خواهد گرفت. اما اشکال این برنامه تقویتی آن است که اگر بعد از انجام تعداد پاسخ های تعیین شده از سوی دانش آموز معلم بلافاصله او را تقویت نکند، دانش آموز از پاسخدهی باز می ایستد.
مثلاٌ اگر معلم با دانش آموزان خود قرار گذاشته که به ازای هر 10مسئله ای که هر یک از آنها حل کنند به او نمره می دهد چنانچه نتواند در آن واحد به چندین دانش آموز که با هم 10مسئله را حل کرده اند رسیدگی کند از نتیجه دانش آموزانی که مسائل را حل کرده اند و منتظر رسیدگی معلم به کار خود هستند ممکن است از حل کردن مسائل بیشتر خودداری کنند و نظم کلاس را بهم بزنند و معلم برای رفع این مشکل می تواند از برنامه نسبی متغیر استفاده کند.
2 - برنامه نسبی متغیر : ارائه پاداش به ازای چندین رفتار مطلوب از طرف معلم.در این برنامه از قبل تعیین نمی شود که دانش آموز بعد از دادن چند پاسخ ،تقویت خواهد شد اما به اوگفته می شود دیر یا زود تقویت دریافت خواهد کرد. وقتی که معلم بدون تکرار مسایلی که دانش آموزان باید حل کنند تا نمره دریافت کننده از آنها می خواهد تا مرتباً به مسائل تعیین شده بپردازد و هر بار یک دانش آموز را به طور تصادفی انتخاب می کند و مسائل او را تصحیح می کند و تقویت می کند در نتیجه دانش آموز از قبل نمی داند که چه وقت مورد تقویت معلم قرار خواهد گرفت.
3 - برنامه فاصله ای ثابت : دانش آموز بعد گذشت مدت ثابتی از پاسخ دهی تقویت می شود. معلمی که در روزهای پنجشنبه هر هفته ،تکالیف دانش آموزان خود را می بیند و آنهایی را درطی طول هفته تکالیف خود را انجام داده اند تقویت می کند. در این برنامه 7روز هفته به عنوان فاصله ثابت انتخاب شده است . ویژگی مهم برنامه فاصله ای ثابت این است که چون دانش آموز از قبل می داند که چه وقت تقویت خواهد شد، پس از هر بار تقویت شدن ممکن است برای مدتی از پاسخ دادن باز بماند و وقتی که لحظات آخر فاصله زمانی فرا می رسد به فعالیت بپردازد .مثلاً دانش آموزانی که مطمئن می شوند معلمشان تنها در روز آخر هفته تکالیف، آنها را مورد رسیدگی قرار می دهد، همه کارهای خود را در طول هفته جمع می کنند و در شب آخر با عجله به انجام دادن آنها می پردازد یا پدیده معمول و متداول فعالیت یادگیری دانش آموزان و دانشجویان بلافاصله بیش از فصل امتحانات نمونه از ویژگی تقویت با برنامه فاصله ای ثابت است. دانش آموزان و دانشجویان که غالباً در طول سال تحصیلی ،ثلث تحصیلی یا ترم تحصیلی برای یادگیری مطالب درسی کوشش زیادی از خود نشان نمی دهند او با نزدیکی امتخانات به جنب و جوش و فعالیت می پردازد برای رفع این مشکل می توان از برنامه فاصله ای متغیر استفاده کرد.
4 - برنامه فاصله ای متغیر : ارائه پاداش پس از بروز یک رفتار مطلوب دانش آموز در فواصل زمانی نا مشخص مثلاً از پایان درسی یا پایان روز .در این برنامه فاصله های زمانی بین تقویتها، متغیر است وشخص از پیش نمی داند که چه وقت تقویت خواهد شد،اما مطمئن است که دیر یا زود تقویت می شود. اگر تصمیم بگیرد که بجای پنجشنبه ها به طور غیر قابل پیش بینی، در روزهای مختلف هفته به تکالیف دانش آموزان رسیدگی کند و کسانی را که تکلیفشان را انجام داده اند تقویت کند ،همچنین با استفاده از این برنامه تقویتی می توان شکل کم کاری دانش آموزان و دانشجویان را در طول ترم یا سال تحصیلی بر طرف کرد. معلم تصمیم بگیرد در طول دوره تحصیلی به طور غیره منتظره ،در زمانهای نامشخص ،از یادگیرندگان چندین امتحان به عمل آورد و این امر سبب خواهد شد که دانش آموزان به طور مرتب درسهای خود را مطالعه و همیشه برای امتحانات معلم آماده باشد.
روشهای کاهش و حذف رفتارهای نامطلوب :
هر چند که هدف اصلی معلم افزایش دادن رفتارهای مطلوب دانش آموزان و ایجاد دانشها و مهارتها و توانائی های تازه و فضایل پسندیده در آنان است کاهش و حذف رفتار ناپسندیده یادگیرندگان نیز از جمله وظایف معلمان و پرورش دهندگان به حساب می آید. مسایل انضباطی دانش آموزان که در کلاس درس و محیط آموزشگاه از جمله مسایلی است که برای مسئولان آموزشگاه نگرانی های زیادی ایجاد می کند و مدت زیادی از وقت آنها را به خود اختصاص می دهد .
به طور کلی رفتار های نا مطلوب دانش آموزان را از دو راه می توان کاهش داد:
الف ) رفتارهای مثبت کاهش رفتار :
1- تربیت رفتارهای دارای فراوانی کم : بعضی از رفتار ها اگر با فراوانی کم انجام شوند مطلوب اند ، اما اگر به میزان بیش از حد نیاز انجام گیرند نامطلوب یا مضر هستند .مثال دانش آموزی که با سرعت خیلی زیاد تکالیفش را انجام می دهد در نتیجه آنها را بدخط و ناخوانا می نویسد ،باید او را وادار کرد تا آهسته و خوش خط بنویسد یا دانش آموزی که در سر کلاس پر حرفی می کند و فرصت صحبت کردن را از دیگران می گیرد باید تقویت شود تا کمتر حرف بزند تا دیگران هم بتوانند در بحث شرکت کنند.اگر معلم بخواهد پرحرفی دانش آموزی را در جریان بحث گروهی کاهش دهد ،می تواند با او قرار بگذارد که در هر 5دقیقه 1دقیقه اجازه صحبت خواهد داشت .معلم باید یک مقدار صحبت کردن دانش آموز را تقویت کند، اما بیش از آن را نباید تقویت کند. البته معلم باید مواظب باشد که حتماً میزان معینی از حرف زدن دانش آموز را برای ادامه مشارکت او در بحث تقویت کند و سعی کند که او را از انجام این کار بکلی دل سرد کند .
2- تقویت دیگر رفتارها : در این روش هرگونه رفتار مطلوب فرد، به جز رفتار نامطلوبی که قصد حذف آنرا داریم تقویت می شود برای مثال می خواهیم رفتار نامطلوب دانش آموزی را که در کلاس بیشتر وقتش را به دور از صندلی خود و به بازی گوشی و صحبت با این وآن می گذراند با استفاده از این روش اصلاح کنیم. برای این منظور باید همه رفتارهای مطلوب او را از جمله گوش دادن به حرفهای معلم، سوال کردن از معلم، نوشتن مطالب درسی و کشیدن نقاشی را (بجز رفتار ترک کردن صندلی) مورد تقویت قرار دهیم.چون این روش به حذف رفتار نامطلوب فرد منجر می شود روش حذف آموزی نیز می گویند.در این روش تقویت وابسته به انجام ندادن (حذف) رفتار نامطلوب ،نه انجام دادن آن.
3 - تقویت رفتارهای ناهمساز : در این روش از تقویت نکردن رفتارهای نامطلوب و تقویت کردن رفتاری که با آن ناهمساز یا مغایر است ،به کاهش دادن رفتار نامطلوب می پردازیم. این روش خیلی شبیه به روش تقویت دیگر رفتارهاست . و تنها تفاوت در این است که روش تقویت دیگر رفتارها هرگونه رفتار به جز رفتار نامطلوب تقویت می شود.اما در این روش تاکید بررفتار مغایر با رفتار نامطلوب است.برای مثال دانش آموزی را در نظر بگیرید که در کلاس مزاحم همکلاسی هایش می شود و کمتر به درس وکار خود می رسد.می خواهیم با روش تقویت رفتار ناهمساز رفتار او را اصلاح کنیم ،هروقت این دانش آموز در صندلی خود آرام می نشیند و به انجام کارهای خود می پردازد و کاری به کار دانش آموزان دیگر ندارد او را تقویت می کنیم .این روش باعث افزایش رفتار مطلوب در دانش آموز و کم شدن مزاحمتهای او برای دانش آموزان دیگر خواهد شد.
4 - اشباع یا سیری : عبارتست از اشباع شدن از تقویت .یعنی اگر تقویت یک رفتار برای مدتی طولانی ادامه یابد ممکن است سرانجام اثر تقویتی اش را از دست بدهد و منجر به کاهش یا توقف رفتاری که برای کسب آن تقویت انجام می گیرد بشود.مثلاٌ یک انسان گرسنه یا تشنه بعد از خوردن غذا یا نوشیدن آب به اندازه کافی از خوردن یا نوشیدن دست می کشد. باوجود این، انسان به سرعت از تقویت کننده های شرطی یا اجتماعی سیر نمی شود .بنابراین در کاربرد روش سیری با این نوع تقویت کننده ها باید دقت لازم را مبذول داشت . روش سیری استفاده زیادی در محیط آموزشگاه ندارد بیشتر در موقعیت های بالینی و درمانی و بیماران روانی و عقب ماندگان ذهنی استفاده می شود.مثلاٌ کودکی در مدرسه مرتباٌ جیغ و داد سر می دهد را می توان وادار کرد تا بعد از تعطیل شدن کلاسها به مدرسه باز گردد و برای مدت 15 تا 30 دقیقه پشت سر هم جیغ و داد بکند. در استفاده از این روش ،رفتاری که تکرار می شود نباید متفاوت با رفتار نامطلوب باشد مثلاٌ بعضی از معلمان دانش آموزی را که جیغ و داد می کند وادار کند تا 100 مرتبه بنویسد من در مدرسه جیغ و داد نخواهم کرد باعث می شود که او از نوشتن زده شود ،نه از جیغ و داد کردن.و استفاده از این روش تاثیر موقتی دارد.معلم باید این روش را همراه با تقویت رفتار ناهمساز استفاده کند.
"روش های منفی کاهش رفتار"
1) خاموشی : متوقف شدن رفتاری که قبلاٌ تقویت شده براثر عدم تقویت آن .مادری که با هر گریه کردن کودک او را در آغوش می گیرد،متوجه می شود که بر میزان گریه های کودک به منظور در آغوش کشیدن افزوده می شود حلا مادر تصمیم می گیرد که چندین بار به گریه های کودک بی توجهی نشان دهد، پس از گذشت مدت زمانی کوتاه ،دیگر کودک به گریه کردن ادامه نخواهد داد. روش خاموشی در موقعیت های تحصیلی کاربرد فراوان دارد. برای مثال معلمی متوجه می شود توجه بیش از حد او به لوس شدن دانش آموز منجر شده است توجه خود را از او منحرف می کند و بدین طریق رفتار نامطلوب را در او خاموش می کند.
پرسش : هر موقع معلم از دانش آموزان سوالی می پرسد احمد از صندلی خود بلند می شود و با سر و صدای زیاد می گوید آقا من بلدم و فرصت حرف زدن را از دیگران می گیرد.معلم برای خاموشی این رفتار نامطلوب در دانش آموز چگونه اقدام می کند؟
جواب: معلم می تواند،برای رفع مشکل سر و صدا و خودنمایی احمد ،هروقت او برای جواب دادن به سوال معلم از صندلی خود برمی خیزد و با سرو صدا می خواهد جواب معلم را بدهد ، به او توجهی نکند و در عوض به دانش آموز دیگری که آرام در صندلی خود نشسته و تنها دستش را پس از بلند کردن دست و اجازه گرفتن صحبت می کند توجه کند.همچنین زمانی که احمد نیز به همین نحو برای جواب دادن به سوال معلم با بلند کردن دست نوبت می گیرد معلم باید از او بخواهد تا به سوالی که پرسیده شده جواب دهد،تا به این طریق رفتار مطلوب اجازه گرفتن جانشین شلوغ کاری شود.بهتر است از روش خاموشی به تنهایی استفاده نشود. روش خاموشی رفتار نامطلوب ،زمانی بهترین نتیجه را به بار می آورد که با استفاده از روش تقویت به جای آن رفتار مطلوبی قرار می گیرد.
2) محروم کردن از تقویت : یعنی فردی را که رفتار نامطلوبی را انجام داده است برای مدتی از دریافت تقویت محروم کنیم. بدین منظور فرد را برای مدتی از محیطی که در آن تقویت دریافت می کرده بیرون می بریم یا منبع تقویتی را از دستش او دور می سازیم معلمی که دانش آموزان خود را به تنبلی یا بی انضباطی از کلاس اخراج می کند ،باید توجه داشت این روش در صورتی موفقیت آمیز است که فرد را از محلی که در آن تقویت می شود (دوست دارد در آنجا بماند)به محل دیگری که در آن تقویت دریافت نخواهد کرد (دوست ندارد به آنجا برود) بفرستیم. در غیر اینصورت محروم کردن نتیجه معکوس می دهد مثلا دانش آموزانی که محیط خارج از کلاس درس را به کلاس درس ترجیح می دهند، ممکن است عمداٌ کاری کنند که معلم آنان را از کلاس اخراج کند.
3) جریمه کردن : یعنی کم کردن مقداری از تقویت کننده هایی که فرد قبلاٌ به دست آورده به علت رفتار نامطلوبی که انجام داده است.
مثل کم کردن مقداری از حقوق کارمندان به سبب غیبت کار یا کم کردن از نمرات امتحانی دانش آموزان در نتیجه کاری که انجام داده اند .نکته مهمی را که در رابطه کاربرد جریمه کردن باید در نظر گرفت این است که جریمه نباید خیلی سنگین باشد .یعنی نمره ای که از دانش آموز کسر می شود باید آن قدر باشد که او بتواند با کوشش بیشتر آن را جبران کند یا کسر حقوق کارمند باید به نسبتی باشد که او باقیمانده را اداره کند.
4) روش جبران کردن : وقتی که فرد مرتکب عمل خلافی می شود از او می خواهند تا برای جبران عمل خلاف خود به اصلاح آن بپردازد مثلاً معلم ،دانش آموزی را که خرده کاغذ و خرده تراش مداد در کف اتاق ریخته است وادار می کند تا آنچه را به کف اتاق ریخته است جمع کند و به سطل زباله بیندازد .دراین روش می توان از شخص خواست تا علاوه بر جبران عمل خلاف خود به انجام اعمال اسلامی نیز بپردازد مثلاً معلم دانش آموزی را که پس از تذکرات مکرر باز هم به ریختن خرده کاغذ و خرده تراش مداد به کف کلاس درس ادامه داده است وا می دارد تا نه تنها آشغالهایی را که خود ریخته جمع کند بلکه تمام کف اتاق را جارو بکشد و دانش آموزی که به یکی از همکلاسی هایش توهین کرده معلم از او بخواهد تا نه تنها از آن فرد بلکه از کلیه افراد کلاس معذرت بخواهد.
5) تنـبـیه : خشن ترین و نا مطلوب ترین روش تغییر رفتار است .
تنبیه ، ارائه یک محرک آزاردهنده بعد از یک رفتار نا مطلوب به منظور کاهش دادن رفتار مثل سیلی زدن به یک کودک بعد از گفتن حرف زشت از سوی کودک احتمال بروز رفتار نامطلوب (حرف زشت )را در او کاهش دهیم او را تنبیه کرده ایم محرک آزاردهنده در تنبیه همان تقویت کننده منفی است یعنی هم در تنبیه و هم در تقویت منفی ،از تقویت کننده منفی استفاده می شود ولی در فرآیند متفاوت هستند .در تقویت منفی ،پس از انجام رفتاری از سوی فرد ،تقویت کننده منفی حذف می شود و هدف ،آن افزایش رفتار است .اما در تنبیه پس از انجام رفتاری از سوی فرد ،تقویت کننده منفی ارائه می شود و هدف آن کاهش احتمال بروز رفتار است .
مشکلات ناشی از تنبیه : مشاهدات روزانه و شواهد تجربی نشان داده اند که تنبیه در کاهش دادن رفتار نامطلوب به طور موقت موثر است ،تنبیه بر عکس تقویت مثبت عمل کردند تقویت مثبت ،رفتار تقویت شده را نیرومندتر می سازد و به ایجاد رفتار های تازه کمک می کند و مجموعه رفتار فرد را غنی می سازد اما بزرگترین اشکال تنبیه در این است که این روش ،رفتار نامطلوب را در فرد از بین نمی برد تنبیه آن را موقتاً واپس می زند .این رفتار ،پس از ضعیف شدن عامل تنبیه کننده معمولاً ظاهر می شود مثلاً کودکی که به علت رفتار زشت از پدر کتک می خورد می آموزد که در حضور او حرف زشت نزند امّا هیچ تضمینی وجود ندارد که در غیاب پدر مثلاً در حضور مادر یا افراد دیگر این کار را انجام ندهد.
تقویت میل به انجام رفتار تقویت شده را شخص ایجاد می کند و افزایش می دهد . امّا تنبیه میل به انجام رفتار تنبیه شده را در شخص زایل نمی کند .
روشهای خاموشی رفتار
موارد استفاده از شيوههاي تغيير رفتار
از شيوههاي تغيير رفتار براي كمك به تغيير بخش وسيعي از رفتارهاي مشكل آفرين استفاده شده است به طور خلاصه ، شيوههاي تغيير رفتاردر زمينههاي زير قابل استفاده ميباشند : ناتوانيهاي تحولي ، بيماريهاي رواني ، آموزش و آموزش ويژه ، توانبخشي ، روانشناسي جامعه ، روانشناسي باليني ، تجارت و صنعت ، اداره خود ، اداره رفتار كودك پيشگيري ، و....
شيوههاي ايجاد و افزايش رفتارهاي مطلوب عبارتند از :
الف) تقويت افتراقي
ب) شكل دهي
ج)آموزش مهارتهاي رفتاري
تقويت افتراقي عبارتست از كاربرد تقويت و خاموشي به منظور افزايش وقوع رفتار هدف مطلوب و كاهش وقوع رفتارهايي كه در رفتار هدف تداخل ايجاد ميكنند.
كاربرد تقويت افتراقي
مثال خانم ويليامز ، قبل از استفاده از شيوههاي تغيير رفتار:
پيشايند ...........................................پاسخ.................................................پيامد
زماني كه پرستاري حضور دارد خانم ويليامز شكايت ميكند بلافاصله پرستار به او توجه ميكند
نتيجه:احتمال شكايت كردن خانم ويليامز زماني كه پرستار حضور دارد ، افزايش مييابد.
بعد از استفاده از تقويت افتراقي:
پيشايند ................................................پاسخ............................................پيامد
زماني كه پرستاري حضور دارد خانم ويليامزحرف مثبتي ميزند پرستاران توجه ميكند
نتيجه:در آينده ، زماني كه پرستاري حضور دارد ،احتمال اينكه خانم ويليامز حرفهاي مثبتي بزند بيشتر ميباشد :
پيشايند .................................................پاسخ....................................................پيامد
زماني كه پرستاري حضور دارد خانم ويليامز شكايت ميكند پرستاران توجه نميكند
نتيجه: در آينده ،احتمال شكايت كردن خانم ويليامز كمتر ميشود.
همانطور كه ملاحظه ميكنيد ، پرستاران تقويت و خاموشي ، دو اصل مرتبط با تقويت افتراقي را به كار بستند .
تعريف تقويت افتراقي
تقويت افتراقي شيوهاي رفتاري است كه در آن تلاش ميشود فراواني رفتارهاي مطلوب افزايش و فراواني رفتارهاي نامطلوب كاهش يابد .هر بار كه رفتار مطلوبرخ ميدهد تقويت ميشود.اين امر منجر به افزايش احتمال بعدي رفتار مطلوب ميگردد.در عين حال رفتارهاي نامطلوبي كه با رفتار مطلوب تداخل كند تقويت نميشود. اين امر منجر به كاهش احتمال بعدي رفتار نامطلوب ميشود . بنابراين تقويت افتراقي شامل تركيبي از :
الف ) تقويت رفتار مطلوب و ب)خاموشي رفتارهاي نامطلوب است .
تقويت افتراقي روشي مؤثري براي افزايش رفتار مطلوب است ،چرا كه با كاهش رفتار تداخل كننده از طريق خاموشي ، براي وقوع رفتار مطلوب فرصتي ايجاد ميشود و تقويت ميگردد.
چه زماني از تقويت افتراقي استفاده ميشود
قبل از اجراي تقويت افتراقي بايد از مناسب بودن آن اطمينان حاصل كنيد . براي استفاده از تقويت افتراقي بايد به سه سؤال پاسخ دهيد :
- 1.آيا قصد داريد ميزان رفتار مطلوب را افزايش دهيد ؟
- 2.آيا اين رفتار تاكنون حداقل چند بار رخ داده است ؟
- 3.آيا به تقويت كنندهاي دسترسي داريد تا بتوانيد به دنبال وقوع رفتار به كار بريد ؟
چگونه از تقويت افتراقي استفاده كنيم
مراحل زيادي در استفاده از تقويت افتراقي نقش دارند . اين مراحل عبارتند از :
- 1.تعريف رفتار مطلوب . شما بايد به روشني رفتار مطلوبي را كه قصد داريد تا با استفاده از تقويت افتراقي افزايش دهيد شناسايي و تعريف كنيد .تعريف واضح رفتار به شما كمك ميكند تا مطمئن شويد كه رفتار بدرستي تقويت شده است و نيز به شما اجازه ميدهد تا براي تعيين موفقيت آميز بودن درمان ، رفتار را ثبت كنيد .
- 2.تعريف رفتار هاي نامطلوب . شما همچنين بايد به روشني رفتارهاي نامطلوبي را كه قصد داريد با استفاده از تقويت افتراقي كاهش دهيد تعريف كنيد.تعريف دقيق رفتار نامطلوب به شما كمك ميكند تا هنگام وقوع رفتار نا مطلوب از تقويت استفاده نكنيد .و همچنين به شما اجازه ميدهد تا براي تعيين اينكه آيا رفتارهاي نامطلوب به دنبال استفاده از تقويت افتراقي كاهش مييابند ، آنها را ثبت كنيد .
- 3.شناسايي تقويت كننده . روش تقويت افتراقي شامل تقويت كردن رفتار مطلوب و خودداري از تقويت رفتار ناطملوب است . بنابراين شما بايد تقويت كنندهاي را كه قصد داريد از آن در شيوه تقويت افتراقي استفاده كنيد ، شناسايي نماييد .از آنجا كه ممكن است در مورد افراد مختلف تقويت كننده متفاوت باشد ، تعيين تقويت كننده ويژه براي شخصي كه با او كار ميكنيد ،اهميت دارد.يك روش ، به كار بردن تقويت كنندهاي است كه در حال حاضر رفتار نامطلوب فرد را حفظ ميكند و ميدانيد كه تقريبا مؤثر است .روش ديگربراي شناسايي تقويت كننده اين است كه فرد را مورد مشاهده قرار دهيم و فعاليتها و علايقي را كه دنبال ميكند يادداشت كنيم :شخص از انجام چه كاري لذت ميبرد يا چه عكس العملي او را خوشحال ميكند . روش ديگر براي شناسايي تقويت كنندهها در مورد افراد خاص اين است كه ازآنها بپرسيم چه چيزي دوست دارند ،از انجام چه كاري لذت ميبرند ، اوقات فراقت خود را چگونه ميگذرانند ، اگر پول داشتند چه ميخريدند ، و از نظر آنها چه چيزي جايزه است .(والدين يا معلماني كه آنها را بخوبي ميشناسند ميتوانند اطلاعات مفيدي در اين زمينه بدهند ) روش ديگر اين است كه انواع محركهاي مختلف را امتحان كنيم و ببينيم كداميك از آنها تقويت كننده است . روش ديگراين است كه هر تقويت كننده بالقوه وابسته را بر اساس پاسخ كنشي فرد ايجاد كنيم(واكر ،برگ ، ويگينز ، مالدون و كاوناف ،1985 ) .اگر فراواني يا مدت پاسخ ، زماني كه محرك وابسته به پاسخ است ، افزايش يابد ، ثابت ميشود كه محرك تقويت كننده است .براي مثال : واكرسبب شد تا دانش آموزان ، براي فعال كردن بازيها يا وسايل الكتريكي متفاوت ( شامل ضبط صوت براي پخش موسيقي ، پنكه يا قطار ) كليدي را فشار دهند . آنها مدت فعاليت كليدها را ثبت كردند تا تعيين كنند كداميك از محركها براي دانش آموزان تقويت كنندهاند .اگر دانش آموز كليدي را فشار ميداد كه مدت ولانيتري موسيقي پخش ميكرد ،محقق به اين نتيجه ميرسيد كه موسيقي براي دانش آموز تقويت كننده است .
- 4.تقويت فوري و مداوم رفتار مطلوب .
- 5.حذف تقويت رفتارهاي نامطلوب .
رفتاردرماني، شرطيسازي، خاموش كردن رفتار، حساسيتزدايي منظم، جراتآموزي، الگوسازي، خودتنظيمي، مهارتهاي مقابلهاي، حل مساله، روانشناسي بالين
به نظر هاسفورد مشاوره رفتاری، یک فرایند نظامدار است که در این فرایند اکثر رفتارهای مراجع، رفتارهای آموخته شده به حساب میآیند و بنابراین، مشاوره یک فرایند آموزشی – یادگیری تلقی میشود. رفتاردرمانی، فقط روشی برای کمک به مراجع در فراگیری شیوه حل مساله به شمار میآید و نتایج مشاوره به صورت تغییرات عینی خاص در رفتار مراجع ارزیابی و تبیین میشود. نظامدار بودن فرایند مشاوره به نظر هاسفورد به این معنی است که، درمانگر برای نیل به اهداف مشاوره از یک شیوه گام به گام تبعیت میکند. هاسفورد پنج گام را برای مشاوره رفتاری در نظر گرفته است.
گام اول: رفتاردرمانگر باید مشکل مراجع و علت مراجعه او را مشخص کند. به همین منظور، در اولین جلسه درمان، رفتاردرمانگر فهرستی از وضعیت و مشکل مراجع را به طور دقیق تهیه میکند. این که مراجع دقیقا چه تغییری نیاز دارد؟ آیا از صحبت کردن در جمع هراس دارد؟ آیا مشکل خوردن و آشامیدن کنترل نشده دارد؟ آیا احساس درماندگی و بیکفایتی میکند؟ آیا ناتوانی در تمرکز و انجام کار دارد؟ اولین قدم به روشنی تعریف کردن مشکل است و درمانگر باید از مراجع بخواهد که احساسات خود را به طور مشخصتر توصیف کند.
گام دوم: مراجع به کمک رفتاردرمانگر، هدفهای مشاوره را تعیین و تنظیم میکند. این مرحله مهمترین بخش فرایند مشاوره رفتاری است.
گام سوم: پس از تعیین هدف یا هدفها، باید معلوم شود که مراجع با توجه به اهداف تعیین شده در چه مرحلهای است و چه رفتارهایی را باید یاد بگیرد و یا فراموش کند. درمانگر رفتاری، حوادث و رویدادهایی را که در حال حاضر در این نقطه مکانی خاص جریان دارد به دقت بررسی مینماید.
گام چهارم: درمانگر، بر اساس اطلاعات حاصل از بررسیهای گام پیشین، برنامه درمانی خود را طرحریزی کرده و درصدد اجرای آن برمیآید. این کار مستلزم انتخاب تکنیکها و شیوههای خاص یادگیری و اجرای آنهاست تا مراجع را در آموزش رفتارهای مثبت و نیل به اهداف تعیین شده یاری دهد. مشاور میکوشد تا برای هر مراجع، به تناسب نوع مشکلاش، موثرترین و کارآمدترین تکنیک را به کارگیرد. از دیدگاه رفتاردرمانگران، رفتاری که در هر لحظه از زمان مشاهده میشود نتیجه یا حاصل برخورد و تعامل چهار عامل متغییر میباشد: موهبت ارثی – سرشتی، یادگیری قبلی، حالت فیزیولوژیکی فرد در لحظه انجام رفتار و شرایط محیطی حاکم بر او. از میان این چهار متغیر، درمانگری که میخواهد تغییر رفتاری ایجاد کند، فقط میتواند دو عامل را دستکاری و کم و زیاد کند. این دو عبارتند از: حالت فیزیولوژیکی فرد و شرایط محیطی حاکم بر او. از آنجا که حالت فیزیولوژیکی به نوبه خود فقط از طریق تغییر دادن شرایط محیطی دگرگونپذیر است، ناگزیر این شرایط در مرکز توجه درمانگر رفتاری قرار میگیرند. این تاکید روی موقعیت حاضر یکی از مشخصات اصلی رفتاردرمانی است.
گام پنجم: مساله بسیار دشوار در فرایند رفتاردرمانی، تشخیص و تعیین کارایی تکنیکهای مورد استفاده و میزان نیل به اهداف مورد توجه است. چون اهداف مشاوره به صورت رفتاری و عینی تعیین و تعریف میشوند، ارزشیابی میزان حصول اهداف هم بر حسب تعیین فراوانی رفتارهای بارز مطلوب صورت میگیرد. چنانچه اهداف مشاوره رفتاری حاصل شده باشد، مشاوره پایان میپذیرد. اما اگر رفتارهای هدف حاصل نشده باشد، مشاور باید به مراحل اولیه بازگردد و هدفها و تکنیکهای مناسبتری برگزیند تا تغییرات رفتاری مطلوب در مراجع به وجود آید.
تکنیکهایی که مشاور در فرایند درمان از آنها استفاده میکند، عمدتا بر اصول و قوانین نظریات شرطیسازی فعال و کلاسیک و یادگیریهای مشاهدهای مبتنی هستند که در زیر به شرح عمدهترین آنها میپردازیم:
شرطیکردن conditioning رفتاردرمانگر عملا از هر دو شیوه شرطیسازی فعال و کلاسیک استفاده شایانی میکند. شرطیسازی کلاسیک یا واکنشی که متضمن جانشین کردن یک محرک به جای محرک دیگر و ایجاد ارتباط و وابستگی زیاد بین آنهاست، میتواند در تبیین پارهای از رفتارها و نیز حذف و یا ایجاد آنها به مشاور کمک کند. در شرطیسازی فعال یا کنشگر که مبتنی بر "قانون اثر" ثرندایک است، رفتارها به وسیله پیامدهایشان ایجاد و کنترل میشوند. شرطیکردن فعال در درمان به صورت تقویت مثبت و منفی و تنبیه مثبت و منفی اعمال میشود. راهکار "اقتصاد ژتونی" که بر اساس تقویت مثبت است، روش موثری برای تغییر رفتار در کودکان و عقبماندههای ذهنی است.
خاموش کردن و یا حذف رفتار extinction عبارت است از، تضعیف تدریجی یا حذف یک پاسخ که از راه عدم تقویت آن صورت میگیرد. هرگاه رفتار هدف روی دهد، میتوان صرفا با حذف کردن رویدادهایی که بسیار خوشایند هستند، آن رفتار را از بین برد. رایجترین کاربرد خاموشی در رفتاردرمانی زمانی است که درمانگر حدس میزند رفتار هدف به خاطر به دست آوردن تقویتهای مثبت انجام میشود. بعد درمانگر وابستگیها را طوری ترتیب میدهد که این رفتار دیگر تقویت را تولید نکند. اگر فراوانی این رفتار کاهش یابد، خاموشی موفقیتآمیز بوده است.
حساسیتزدایی منظم systematic desensitization این روش که توسط ژوزف ولپی، روانپزشک اهل آفریقای جنوبی ابداع شد، معمولا با تکنیک تنشزدایی یا آرامش عضلانی و روانی همراه میشود. اصل درمانی در این روش جانشین کردن پاسخی(مثلا جایگزین کردن حالت آرامش) است که با اضطراب ناسازگار است. ابتدا مراجع یاد میگیرد که عمیقا آرام شود. گام بعدی ساختن سلسله مراتبی از موقعیتهای ایجاد کننده اضطراب است. این موقعیتها به ترتیب از موقعیتی شروع میشود که حداقل اضطراب را ایجاد کرده است تا موقعیتی که بیشترین هراس را به وجود آورده است. سعی بر این است که بیمار را در شرایط خاصی با میزانی از تحریک اضطرابآور یا ترسناک روبهرو سازیم و حساسیت وی را نسبت به آن محرک کمتر کنیم و به تدریج میزان اضطرابانگیزی را بالا ببریم تا جایی که بیمار بتواند در برابر اضطرابانگیزترین محرکها پاسخ غیراضطرابی از خود نشان دهد. در این تکنیک اغلب به صورت تجسمی عمل میشود.
جراتآموزی assertiveness training در این تکنیک سعی میشود با تنظیم برنامهای عملی و سنجیده، قدرت اثربخشی و نظارت فرد را بر محیط خود افزایش دهیم و از این راه، دامنه خاستگاههای لازم برای تقویت رفتار مطلوب را گستردهتر سازیم. جراتآموزی معمولا با تعیین تکالیف خانگی و آموزش مهارتهای اجتماعی و ارتباطی توام میشود و طی این فرایند به بیمار آموزش داده میشود تا در موقعیتهای مختلف، عمل جسارتآمیز از خود نشان دهد. جراتآموزی به منظور مقابله موثر با موقعیتها و از بین بردن اضطراب در موارد رویارویی با مشکلات به کار میرود. آنچه در این روش از اهمیت استثنایی برخوردار است، پیگیری و ارزیابی عینی پیشرفتهاست.
آموزش حل مساله problem solving training منظور از حل مساله، یک فرایند رفتاری است که در آن هدفهای زیر دنبال میگردد: 1- شناسایی پاسخهای ممکن در برابر موقعیت مشکل 2- بالابردن احتمال انتخاب پاسخ موثر از میان مجموعه پاسخها. منظور از آموزش، نوعی خودآموزی است.یعنی درمانجو فرا میگیرد که چگونه مسایل خود را حل نماید و چگونه موثرترین شیوه پاسخگویی را اتخاذ کند.
آموزش مهارتهای مقابله teaching of coping skills در این تکنیک شیوههای رویارویی با مشکلات به طرق مختلف و در شرایط گوناگون به درمانجو آموزش داده میشود. آنچه در این تکنیک کلیدی است، کمک به فرد به منظور انتخاب و ابراز شیوه برخورد موثر در مواجهه با موقعیتهاست.
الگوسازی modeling در این روش که بر اساس اصول یادگیری مشاهدهای است، فرد با مشاهده افرادی که رفتار سازگارانه نشان میدهند، آن رفتار را یاد میگیرد و نیز افرادی که پاسخهای ناسازگارانه دارند، راهکارهای بهتری برای مدارا یاد میگیرند.مشاهده رفتار یک الگو(چه زنده و چه تصویری) در کم کردن ترسها و یاد دادن مهارتهای جدید، تاثیر اثبات شدهای دارد.
خودتنظیمی self-regulation از آنجایی که مراجع و درمانگر به ندرت بیش از هفتهای یکبار همدیگر را ملاقات میکنند، مراجع باید کنترل یا تنظیم رفتار خود را یاد بگیرد تا در غیر ساعت درمان نیز پیشرفت داشته باشد.خودتنظیمی دربرگیرنده پایش یا مشاهده رفتار خود شخص و استفاده از فنون گوناگونی مثل خودتقویتی، خودتنبیهی، کنترل شرایط محرکها و دادن پاسخهای ناهمساز برای تغییر رفتار ناسازگارانه است.
|
روش های کاهش یا حذف رفتارهای نامطلوب در دانش آموزان
روش های کاهش یا حذف رفتارهای نامطلوب در دانش آموزان
تنبیه به روش غیر مستقیم
کاهش وحذف رفتار و اخلاق ناپسند دانش آموزان، از جمله وظایف مهم معلمان و مدیران مدرسه به حساب می آید .
مسائل انضباطی دانش آموزان در کلاس درس و محیط آموزشگاه، از جمله مسائلی هستند که برای مسئولان آموزشگاه نگرانی های عمده ای ایجاد می کند و وقت زیادی از آنان را به خود اختصاص می دهد .
بعضی اوقات مسائل انضباطی به درجه ای از شدت و وخامت می رسند که بخش اعظم اوقات آموزشی معلمان، صرف حل و فصل آنها می شود .
برآنیم روشهای تغییر رفتار دانش آموزان را مورد بررسی قرار دهیم .
به طور کلی رفتارهای نامطلوب دانش آموزان را از دو راه می توان کاهش داد :
1- جانشین ساختن رفتارهای مطلوب به جای رفتارهای نامطلوب و کاهش دادن غیرمستقیم آن رفتارها ؛ که به این روشها، فنون مثبت کاهش رفتار می گویند.
2- کاهش دادن مستقیم رفتارهای نامطلوب؛که این روشها را فنون منفی کاهش رفتار می نامند .
روش های غیرمستقیم کاهش رفتار دانش آموزان :
حرف بزن، ولی کمتر!
برخی از رفتارها اگر به ندرت از فرد سربزند، جای نگرانی نیست ؛ ولی اگر به میزان بیش از حد انجام گیرد، نامطلوب و مضر است . دانش آموزی که با سرعت خیلی زیاد تکالیفش را انجام می دهد و در نتیجه آنها را بدخط و ناخوانا می نویسد، باید وادار شود که آهسته و خوش خط تکالیفش بنویسد . یا دانش آموزی که در بحث کلاسی پرحرفی می کند و فرصت صحبت کردن را از دیگران می گیرد، باید کمتر حرف بزند تا دیگران هم در بحث شرکت کنند . در این صورت، معلم باید با دانش آموز قرار بگذارد که در هر پنج دقیقه، یک دقیقه اجازه ی صحبت خواهد داشت . البته معلم باید مواظب باشد که آن حق یک دقیقه ای به هیچ وجه ضایع نگردد ؛ تا او به کلی از صحبت و مشارکت در کلاس دلسرد نشود.
روش های دیگری هم وجود دارد که مستقیما از طریق اعمال شیوه های کم و بیش آزارنده به طور مستقیم موجب کاهش رفتارهای بد دانش آموزان می گردد . به عقیده ی روانشناسان روش های مستقیم مثل تنبیه، پیامد های نامطلوبی به دنبال دارد که پاک کردن آن پیامدها، خود احتیاج به مراقبت های خاصی دارد همه ی کارهایت خوب است به جز، ...
روش غیر مستقیم دیگری که می خواهیم مورد بررسی قرار دهیم، این است که : مثلا می خواهیم رفتار نامطلوب دانش آموزی که در کلاس، اکثر وقتش را خارج از صندلی خود و به بازیگوشی و صحبت با این و آن می گذراند را اصلاح کنیم .
برای این منظور باید همه ی رفتارهای خوب او را از جمله گوش دادن به حرف های معلم، سوال کردن از معلم، نوشتن مطالب درسی و رسم نقاشی را مورد تشویق قرار داد و هنگامی که از صندلی خود بلند می شود این کار او را مورد بی توجهی قرار دهیم .
اگر بازیگوشی نکنی، ...
این روش تا حدی شبیه روش قبل است با این تفاوت که در روش قبل، هرگونه رفتار به جز رفتار بد دانش آموز مورد تشویق قرار می گرفت .اما در این روش، تنها رفتاری مغایر با رفتار بد او را مورد تشویق قرار می دهیم . مثلا : دانش آموزی را در نظر بگیرید که در کلاس درس، مزاحم هم کلاسی هایش می شود و کمتر به درس و کار خود می رسد . می خواهیم با این روش رفتار او را اصلاح کنیم. برای این منظور، هر وقت که این دانش آموز آرام بر روی صندلی خود بنشیند و کاری به کار دانش آموزان دیگر نداشته باشد او را تشویق نمائیم . این روش سبب افزایش رفتار خوب در دانش آموز و کم شدن مزاحمت های او برای دانش آموزان دیگر خواهد شد .
به عنوان مثالی دیگر از کاربرد این روش اگر بخواهیم کودک گوشه گیر را وادار کنیم که از این رفتار خود دست بکشد و با دانش آموزان به فعالیت بپردازد، باید هرگونه کوشش او را در جهت فعالیت گروهی و آمیزش با سایر کودکان تقویت نمائیم .
این سه روش، به طور غیر مستقیم رفتارهای نامطلوب دانش آموزان را کاهش می داد . روش های دیگری هم وجود دارد که مستقیما از طریق اعمال شیوه های کم و بیش آزارنده به طور مستقیم موجب کاهش رفتارهای بد دانش آموزان می گردد .
توصیه ی روان شناسان، روش هایی است که در این مقاله ذکر شد . به عقیده ی آنان، روش های مستقیم مثل تنبیه، پیامد های نامطلوبی به دنبال دارد که پاک کردن آن پیامدها، خود احتیاج به مراقبت های خاصی دارد .
باور روان شناسان بر این است که اگر بتوان از روش های غیر مستقیم کاهش رفتار استفاده کرد، بهتر آن است که از روش های مستقیم دوری گزید .
با این حال ممکن است مواردی پیش آید که مجبور به استفاده از روش های تنبیهی باشیم، بدین منظور در مقاله ی بعد به ذکر این روش ها خواهیم پرداخت .
حذف رفتارهای نامطلوب
همان طور که ذکر شد، به باور روان شناسان، بهتر آن است که از روش های مستقیم دوری گزید ؛ اما گاهی مواردی پیش می آید که مجبور به استفاده از روش های تنبیهی هستیم، بدین منظور در به ذکر این روش های مستقیم می پردازیم :
خاموشی
اولین روش را با ذکر یک مثال توضیح می دهیم : مادری که هربار با گریه کردن کودک، او را بلند می کند و در آغوش می گیرد، متوجه می شود که بر میزان گریه های کودک برای بغل شدن افزوده می شود . حال اگر مادر تصمیم بگیرد که چندین بار به گریه های کودک بی توجهی نشان دهد، پس از گذشت زمان کوتاهی، دیگر کودک به گریه کردن ادامه نخواهد داد .
این روش در موقعیت های تحصیلی کاربردهای فراوانی دارد. برای مثال، معلمی که می بیند توجه بیش از حد او به منجر به لوس شدن یک دانش آموز شده است، توجه خود را از او می گیرد و بدین طریق رفتار نامطلوب را در او خاموش می کند .
محروم کردن
وقتی معلم ورزش یکی از بازیکنان را به سبب انجام عملی خلاف مقررات بازی از زمین اخراج می کند، از روش محروم کردن استفاده کرده است . باید توجه داشت که این روش در صورتی موفقیت آمیز است که فرد را ازمحلی که دوست دارد در آنجا بماند، به محل دیگری که دوست ندارد به آنجا برود بفرستیم . مثلا یک دانش آموز از معلم تاریخ خود متنفر است و سرکلاس او بازیگوشی می کند ؛ معلم تاریخ او را از کلاس اخراج می کند . دانش آموز به حیاط می رود و فوتبال بازی می کند . این عملِ معلم، نه تنها باعث بهبود کار دانش آموز نشده است، بلکه او را به فوتبالی که مورد علاقه اش رسانده است و از کلاس تاریخ که مورد علاقه اش نبوده دور کرده است .
جریمه کردن
جریمه کردن رانندگان متخلف از طریق دریافت پول از آنها، کم کردن مقداری از حقوق کارمندان به سبب غیبت از کار، و کم کردن نمرات دانش آموزان در نتیجه ی کارهای بدی که انجام داده اند، نمونه های از جریمه کردن می باشد .
نکته ی مهمی را که در رابطه با کاربرد روش جریمه کردن باید در نظر گرفت این است که : " جریمه نباید خیلی سنگین باشد ". مثلا نمره ای که از دانش آموز کسر می شود، باید آن قدر باشد که او بتواند با کوشش بیشتر آن را جبران کند . یا کسر حقوق کارمند، باید به نسبتی باشد که او بتواند با باقیمانده ی حقوق خود زندگی اش را اداره نماید.
معلم دانش آموزی را که پس از تذکرات مکرر باز هم به ریختن خرده کاغذ و خرده تراش مداد به کف کلاس درس ادامه می دهد، وا می دارد تا نه تنها آشغال هایی را که خود ریخته جمع کند، بلکه تمام کف کلاس رانیز جارو بکشد . در این صورت به روش مورد استفاده جبران اضافه می گویندجبران کردن
معلم، دانش آموزی را که خرده کاغذ و خرده تراش مداد را در کف اتاق می ریزد وا می دارد تا آنها را جمع کند و در سطل زباله بریزد . این عما را جبران کردن می نامند . در این روش، گاه می توان از شخص خواست تا علاوه بر جبران عمل خلاف خود، به انجام اعمال اضافی نیز بپردازد . مثلا معلم دانش آموزی را که پس از تذکرات مکرر باز هم به ریختن خرده کاغذ و خرده تراش مداد به کف کلاس درس ادامه می دهد، وا می دارد تا نه تنها آشغال هایی را که خود ریخته جمع کند، بلکه تمام کف کلاس رانیز جارو بکشد . در این صورت به روش مورد استفاده جبران اضافه می گویند .
تنبیه
خشن ترین و نامطلوب ترین روش تغییر رفتار، تنبیه است ؛ به همین دلیل ما آن را به عنوان آخرین روش از روش های منفی کاهش رفتار معرفی می کنیم . به عنوان موردی از تنبیه، اگر پس از انجام رفتاری نامطلوب از سوی کودک، مثل گفتن یک حرف زشت، با ارائه یک محرک آزارنده به دنبال رفتار او، مثلا سیلی زدن به او، بخواهیم احتمال بروز رفتار نامطلوب ( حرف زشت ) را در او کاهش دهیم، او را تنبیه می کنیم .
رفتار تنبیه شده، پس از تنبیه، همچنان در خزانه ی رفتاری فرد باقی می ماند و تا زمانی که عامل تنبیه کننده حاضر و ناظر است به صورت پنهانی حفظ می شود، ولی به محض اینکه عامل تنبیه کننده تضعیف شد یا از میان رفت، آن رفتار مجددا ظاهر می گردد مشکلات ناشی از کاربرد تنبیه
هرچند که مشاهدات روزانه و شواهد تجربی نشان داده اند که تنبیه در کاهش دادن رفتار نامطلوب به طور موقت و آنی موثر است، اما باید توجه داشت که تنبیه، باعث از بین رفتن رفتار تنبیه شده نمی شود و تنها تاثیری که دارد این است که رفتار نامطلوب را موقتا وا پس می زند .
رفتار تنبیه شده، پس از تنبیه، همچنان در خزانه ی رفتاری فرد باقی می ماند و تا زمانی که عامل تنبیه کننده حاضر و ناظر است به صورت پنهانی حفظ می شود، ولی به محض اینکه عامل تنبیه کننده تضعیف شد یا از میان رفت، آن رفتار مجددا ظاهر می گردد . مثلا کودکی که به علت حرف زشت زدن از پدرش کتک می خورد، می آموزد که در حضور او حرف زشت نزند، اما هیچ تضمینی وجود ندارد که در غیاب پدر، مثلا در حضور مادر یا افراد دیگر، این کار را انجام ندهد .
از مشکلات دیگر استفاده از تنبیه، پیامد هایی جانبی آن است که از نظر پرورشی بسیار نامطلوب اند. یکی از آنها احساس ناخوشایند حاصل از تنبیه در لحظه تنبیه شدن است، که سبب انزجار و نفرت تنبیه شونده از تنبیه کننده می گردند . حتی اگر تنبیه شونده بداند که تنبیه به خیر و صلاح اوست و تنبیه کننده از روی دلسوزی او را تنبیه می کند، باز هم شخص تنبیه شونده به تنبیه کننده احساس انزجار و نفرت پیدا می کند .
مشکل دیگر استفاده از روش تنبیه آن است که تنبیه کردن عملی مسری است . کسانی که شاهد تنبیه شدن افراد به وسیله ی دیگران بوده اند، در مواقع و مکانهای دیگر خود به تنبیه کسان دیگر اقدام کرده اند .
دانش آموزانی که شاهد تنبیه کردن دانش آموزان دیگران بوده اند بعدها خود رفتار تنبیه شده را تقلید کرده اند . بنابراین معلمی که در حضور جمع، دانش آموز را تنبیه می کند، به آنها آموزش پرخاشگری می دهد .
بارها دیده شده کودکانی که مرتبا از پدر یا مادر خود کتک می خورند، در غیاب آنها به کتک زدن فرزندان کوچک تر خانواده می پردازند .
پرخاشگری عارضه ی دیگر تنبیه است . آزمایش با حیوانات نشان داده است وقتی به دو حیوان که با یکدیگر در صلح و صفا زندگی می کنند ضربه برقی ( شوک الکتریکی ) وارد شود، به جان هم می افتند و نسبت به یکدیگر رفتار خصمانه انجام می دهند . مثل ضرب المثل :" زمین سفت را گاو از چشم گاو می بیند ".
از دیگر اشکالات کاربرد تنبیه و سایر روشهای تغییر رفتار این است که اگر این روشها ادامه یابند، فرد تنبیه شده ممکن است سرانجام به تنبیه کننده حمله ور شود .
مثلا نوجوانی که از کودکی از پدر خود کتک می خورده، ممکن است سرانجام در برابر او بایستد. یا دانش آموزی که تحت روشهای مداوم تنبیهی آموزشگاه قرار می گیرد، ممکن است روزی به تخریب اموال آموزشگاه یا ایجاد مزاحمت برای معلمان و مسئولان مدرسه بپردازندبا توجه به زیان های متعدد ناشی از کاربرد تنبیه و سایر روشهای تنبیهی، بهتر است هرگز از آنها به عنوان روشهای پرورشی استفاده نکنیم و به جای آنها روش های غیر مستقیمی که در مقاله ی قبل ذکر شد را مورد استفاده قرار دهیم.
احساس و عقل در جوانان و نوجوانان
غرایز از نعمت های الهی و عامل پیشرفت و بقای انسان و ابزار و زینت اوست. آن چه در وجود انسان به عنوان غرایز نهفته است هر کدام در جای خود و به اندازه اگر مورد بهره برداری قرار گیرد تکامل انسان را در پیش دارد، ولی اگر بیجا وبه صورت افسار گسیخته مورد استفاده قرار گیرد جز بدبختی و روسیاهی چیزی به دنبال نخواهد داشت.یکی از مشکلات اساسی دوران جوانی، کنترل غرایز است؛ غرایزی که بر اثر رشد جوان کم کم طغیان می کند و همه وجود او را در دام خود، اسیر و او را از هرگونه حرکت سازنده باز می دارد. جوانی که از ارزش و بهای لحظه های جوانی آگاه است، هرگز از آینده خود بی خبر نمی ماند و در راه خودسازی و اصلاح نفس به سختی می کوشد
معمولاً غرایز در فصل جوانی سرکش و طغیانگر می شوند که اگر مهار نشوند و بدون قیدو شرط اعمال گردند منشأ بزرگترین جنایات و هولناک ترین فجایع می شوند، ولی اگر مهار شوند و در یک چارچوب مشخص و به صورت کنترل شده درآیند عامل تزکیه، تکامل و عظمت انسان می گردند. از این رو، جوانان باید به خطراتی که آنان را در فصل جوانی از درون خودشان تهدید می کند، توجه داشته باشند و در تعدیل و مقید نمودن غرایز تلاش جدی بنمایند.عفت و پاک دامنی، نتیجه مبارک تقوای الهی و مایه ارزش معنوی و نزدیکی به خداوند است. این حالت پسندیده و فضیلت برتر روحی - اخلاقی، در دوران جوانی مایه زیبایی درون و اهل آن سزاوار ستایش است. در دوران جوانی، کشورجان در معرض هجوم لشکر شهوت است و عفت، تنها نیروی محافظ آن. پس جوان باید با تقویت این نیرو، پیروز این میدان مبارزه شود. ائمه علیهم السلام که طبیبان ماهر جامعه و استاد امور تربیتی هستند، در این مورد هشدار داده اند. غرایز موجود در انسان به حدی قوی است که پیروزی بر آنها نشانه قدرتمندی آدمی است. علی علیه السلام می فرماید:هر که عقلش بر هوای نفسش غالب شود رستگار گردد و هر که هوای نفسش بر عقلش حاکم شود، مفتضح و رسوا گردد.
عقل، سرچشمه ی دانش، دقت و تفکر است و همواره بر اساس منطق و استدلال تکیه می کند؛ ولی احساس با منطق و استدلال سر و کاری ندارد، بلکه هدف عواطف تنها ایجاد هیجان و جنبش و رسیدن به مطلوب است؛ آن مطلوب، مطابق مصلحت باشد یا نباشد.
نیروی غریزه جنسی، برای بقای نسل و ادامه حیات، در سرشت آدمی به ودیعه نهاده شده است. نیز در دوران جوانی که دوره رشد همه جانبه انسان است، غرایز انسانی و در رأس آنها غریزه جنسی رشد چشم گیری می یابد. طغیان برخی غریزه ها به ویژه غریزه قدرتمند شهوت، جوان را با بحران رو به رو می سازد و فکر و دل جوان را به خود مشغول می کند.بر اثر این آسیب، برخی جوانان در دوران جوانی دچار گونه ای ناهماهنگی رفتاری و ضعف عقلی می شوند و از این رهگذر، به نوعی بی بندوباری و بی قیدی تن می دهند.بنابراین، تنها نیرویی که می تواند غرایز را کنترل و تعدیل نماید، عقل است، عقل، نیروی قدرتمندی است که اگر میدان پیدا کند، می تواند به شکل شایسته غرایز را تعدیل نماید و انسان را از خطرها و انحرافات مصونیت بخشد. عقل، نگهبان خیرخواهی است که جلو تمایلات خطرناک را می گیرد.
جدال عقل و احساس
احساسات و عواطف از ذخایر گران بهای دوران جوانی است که او را به حرکت و فعالیت وا می دارد. قسمت اعظم تربیت های درست یا نادرست جوانان، بر اساس عواطف و احساسات آنان استوار است. خوشبختی ها، پیروزی ها، شکست ها و ناکامی ها از احساسات سرچشمه می گیرد. خواهش های نفسانی و تمایلات عاطفی، نیرومندترین قدرتی هستند که درنهاد بشر حکومت می کنند و عملاً آدمی را به مسیر خود سوق می دهند. عقل بشر با همه ارزشی که دارد تحت تأثیر احساسات قرار می گیرد و از فروغش می کاهد و بسیارند کسانی که در این کشاکش به زمین می خورند.
عقل و احساسات دو عامل مؤثر در اداره ی زندگی بشر و دو نیروی مهم در تأمین سعادت انسان هستند و وجود هر یک در جای خود ضروری و لازم است؛ با این تفاوت که:
1- عقل، سرچشمه ی دانش، دقت و تفکر است و همواره بر اساس منطق و استدلال تکیه می کند؛ ولی احساس با منطق و استدلال سر و کاری ندارد، بلکه هدف عواطف تنها ایجاد هیجان و جنبش و رسیدن به مطلوب است؛ آن مطلوب، مطابق مصلحت باشد یا نباشد.
2- عقل به منزله ی چراغ پرفروغی است که تاریکی ها را روشن می کند و راه را از بیراهه و صلاح را از فساد تشخیص می دهد؛ ولی پیمودن راه خیر و شر به فرمان احساس است که گاهی از عقل پیروی می کند و به راه خیر می رود و گاهی مخالفت می ورزد و به راه شر و خطر قدم می گذارد.
3- یکی از تفاوت های مهم عقل و احساس، که توجه به آن برای جوانان ضروری است، این است که عقل به طور فطری، راهنمای پاکی و فضیلت است؛ ولی هدف احساسات مختلف است، گاهی به نیکی و گاهی به جرم تحریک می کند. عقل، حجت الهی و هادی بشر و راهنمای منزهی است که دعوت به حق و حقیقت می کند. پیروی از عقل باعث خوشبختی و مخالفتش مایه ی سیه روزی است. جوان در دوران فوران احساسات، باید همواره منطقی تصمیم بگیرد و تلاش کند احساسات وعواطف خود را در مسیر عقل قرار دهد و زود به دنبال احساسات حرکت نکند و بی تأمل خود را به مخاطره نیندازد.
شخصی از امام صادق علیه السلام پرسید: «ملائکه بهترند یا بنی آدم؟» آن حضرت فرمود: «خداوند، ملائکه را از نور و بدون شهوت آفرید حیوانات را از شهوت و بدون نور آفرید. خداوند، نور و شهوت را در انسان قرار داد. پس انسان اگر هوای خود را تابع عقل قرار داد و از عقل پیروی کرد او از فرشتگان برتر و بهتر است، ولی اگر عقل خود را تابع شهوت ها و هوای خویش قرار داد و از نفس پیروی کرد از حیوانات بدتر است و چهارپایان بر او شرف دارند».
اگر جوانان خود را بشناسند و از موقعیت حساس و خطرناک خویش آگاه شوند و این حقیقت تلخ را باور کنند که در دوران بلوغ، چراغ عقلشان ضعیف و احساساتشان نیرومند است در آن صورت به کمال انسانی دست خواهند یافت
در ایام جوانی، نیروی احساسات که بزرگ ترین قوّة محرّکه انسان است در کمال قدرت و فرمانروایی است، ولی عقل که راهنما و خیرخواه احساسات است در حال ضعف و ناتوانی است و گاهی قادر به مهار احساسات نیست و همین امر باعث تصمیم های ناروا و اعمال غیرمعقول در جوانان می شود. بهترین راه برای سعادت جوانان، خودشناسی است. اگر جوانان خود را بشناسند و از موقعیت حساس و خطرناک خویش آگاه شوند و این حقیقت تلخ را باور کنند که در دوران بلوغ، چراغ عقلشان ضعیف و احساساتشان نیرومند است و بدانند که نیاز به مربیان عالم و خیرخواه دارند به کمال انسانی دست خواهند یافت. علی علیه السلام می فرماید:همه چیز را با چشم نمی توان دید، زیرا چشم ها گاهی به خطا روند و دروغ می گویند ولی عقل هرگز به خیرخواه خود خیانت نمی کند. همه چیز را با چشم نمی توان دید، زیرا چشم ها گاهی به خطا روند و دروغ می گویند ولی عقل هرگز به خیرخواه خود خیانت نمی کند.
غرور و مستی در جوانی:
یکی دیگر از آفاتی که بر اثر رشد جسمی، احساس کاذب بی نیازی و طغیان غریزه خود دوستی در سنین جوانی خود را نشان می دهد، «غرور و مستی جوانی» که گونه شتاب دار آن، قدرت منطق و خویشتن داری را از جوان می گیرد و او را تا سر حدّ جنون پیش می برد.استعداد و نیروی جوانی و قدرت و توان جوان باید در راه درست و برای وصول به سعادت و در جهت استکمالات روحی و معنوی و رفع نیازهای مادی مورد استفاده قرار گیرد و زمینه ساز قلدری و زورگویی و غرور نشود.این آفت یعنی غرور و مستی در روایات و احادیث با نام «سکر الشباب» معرفی گردیده است. جوانان باید با این آفت بزرگ مبارزه کنند تا راه پیشرفتشان به سوی کمال باز شود. پیامدهای غرور و مستی عبارتند از: 1- ضعف و نابودی عقل، 2- شکست و تنزل موقعیت اجتماعی، فرد مغرور پیروی خواهش گشته و دیگر از نیروی عقل برای تصمیم گیری و هدایت استفاده نمی کند، بنابراین دست به اموری می زند که مناسب شأن انسانی نیست در نتیجه تنزل شخصیت پیدا می کند. در واقع غرور جوان به خاطر این است که تصویر نادرست از خود در ذهن داشته است و همچنین ارزش انسانی خود را درک نکرده است و درک نکردن ارزش انسانی برابر با نابودی فرد است.
و فراموش نکنید : در صورتی که انسان رشته پیوند خود را با خداوند، محکم و در هر حال به او تکیه کند، به راحتی در دام شهوت ها و انحراف ها نمی افتد.
تأثیر گروه بر جوان
پیوستن به گروه ، جوان را نسبت به خود مطمئن می سازد و باعث می شود در میان جوانانی که با آنان اشتراک فکری و احساسی دارد، آزادانه دیدگاه های خود را بیان کند. در چنین حالتی، گروه به وی اعتماد می کند و متقابلاً او هم در گروه آرمان و ارزشی مطابق با توقعات خود به دست می آورد. پسران مطابق با خواست گروه می کوشند تا محدوده امکانات خود را پیوسته وسعت بخشند، موانع را از پیش پای خود بردارند و به خود و دنیا (و معمولاً پدر و مادر) بقبولانند که شایستگی مرد بودن را دارند. علاقه آنها به خطر کردن و بی باکی نیز ناشی از همین تمایل است.
نفوذ هم سالان و پدر و مادر
بسیاری از مردم معتقدند که ارزش های پدر و مادر و هم سالان جوان با هم در تضاد است و نفوذ پدر و مادر در دوران جوانی عملاً کم می شود؛ ولی در ارزش های هم سالان و پدر و مادر نقاط مشترکی وجود دارد و این نقاط مشترک، به دلیل وجود شباهت در فرهنگ آنهاست.
نفوذ هم سالان
جوانان به راهنمایی، حمایت و همکاری هم سالان خود نیاز دارند. هرقدر هم که والدین و سایر بزرگ سالان با جوانان تفاهم داشته باشند، نفوذ بزرگ سالان عملاً محدود است؛ زیرا جوان و هم سالانش در تلاشند تا به موقعیت بزرگ سال برسند. جوانان شاید ندانند ـ و در حقیقت اغلب هم نمی دانند ـ که چگونه این تکلیف را با موفقیت به انجام برسانند. ولی می دانند که نوجوانان و جوانان نسل قبل هم چنین کاری کرده اند و چنین استدلال می کنند که اگر با هم سالان خود باشند آنان هم موفق می شوند.
مستقل شدن جوان
استقلال از خانواده از اهداف جوانان است. والدین قاطع و اطمینان بخش که برای خودمختاری و رفتار منضبط به یکسان ارزش قائلند برای نوجوان توضیح می دهند که چرا از او انتظاراتی دارند یا او را از کارهایی منع می کنند و با این کار احساس استقلال را در او پرورش می دهند. جوانانی که والدین خودکامه دارند و صرفا به فرزندان می گویند که چه باید بکنند و نیز فرزندان والدین سهل گیر و بی بند و بار، یا والدین بی اعتنا و غیرمسئول و بی توجه، به مشکلات بسیاری دچار می شوند.
جوانان و مواد مخدر
یکی از دلایل روی آوردن جوانان به مواد مخدر صرفا این است که مواد مخدر در دست رس است. میان 75 تا 98 درصد جوانان مصرف کننده مواد مخدر اظهار داشته اند که می توانند به سهولت آن مواد را به دست بیاورند. جوانان طبعا نسبت به دنیای روبه گسترشی که در آن زندگی می کنند کنجکاوترند و بیش از بزرگ سالان خطر می کنند. احتمالاً دلیل آنها برای انجام چنین کاری بعضا آن است که شجاعت و حس ماجراجویی خودشان را به اثبات برسانند. تا اندازه ای هم دلیل تهور آنها این است که دست کم در آغاز کار اعتقاد ندارند که ممکن است آنها از این طریق به مصیبتی گرفتار آیند.
آشفتگی عاطفی
برخی از جوانانی که پیش از دوران بلوغ به مصرف مواد مخدر روی آورده اند اظهار می دارند که برای مواجهه با احساس اضطراب، بی حوصلگی، افسردگی، ترس از شکست و بی هدف بودن در زندگی هیچ راه دیگری جز مصرف مواد مخدر نمی شناسند. شایان توجه است که هدف عمده یکی از برنامه های درمانی، گذشته از آموزش دادن به جوانان برای مواجهه با دشواری ها و ایجاد روابط صمیمانه با دوستان، این بود که به آنها بیاموزند چگونه می توان بدون مصرف مواد مخدر شاد و خوشحال بود.
بیگانگی یا طردشدگی
در برخی موارد مصرف مواد مخدر از سوی جوانان حاکی از احساس بیگانگی و در نتیجه گرایش درونی به دنیای شخصی است که به واسطه مصرف مواد حاصل می شود. بسیاری از جوانان با نومیدی به آینده می نگرند. این گونه جوانان در واکنش به تبعیض اقتصادی، اجتماعی یا نژادی و زندگی دشوار و گاه در واکنش به بیماری های جسمانی و درهم ریختگی محیط اجتماعی و خانوادگیِ خودشان، هر گونه کوشش برای یافتن هویت واقعی خود را به طور کلی کنار می گذارند و به دنیای فراموشی و بی خبری مواد مخدر، یا به گفته جوانی معتاد به «مرگ موقت و زندگی بی درد»، پناه می برند.
شخصیت زدگی
پاره ای از جوانان به لحاظ کم بودهای شخصیتی در خانواده، در وضع خاصی قرار می گیرند. تحقیرها، سرزنش ها و انتقادهای شدید و مداوم، هسته اصلی شخصیت آنها را در معرض تهدید و اضمحلال قرار می دهد. این جوانان به تدریج فاصله خود را با والدین بیشتر می کنند و حتی سعی دارند که با والدین همانندسازی نکنند و برخلاف شخصیت والدین، شخصیتی متفاوت و دل خواه برای خود، دست وپا کنند. این روی برتافتن از خانواده باعث می شود که جوان الگوهایی خارج از محیط خانواده برای خود بجویند و برگزینند.
عشق به زیبایی
گرایش طبیعی انسان به زیبایی ها در دوران جوانی، به صورت عشق به زیبایی در می آید. به ویژه جوانانی که از طبایع حساس و ظریف برخوردارند، در معرض تأثیرپذیری بیشتری قرار می گیرند و بعضا آنچه در رؤیاهای خویش می پروراندند، اینک در شخصیت معلم یا مربی خویش مشاهده می کنند. این عامل به خودی خود، می تواند در شکل گیری این نوع دوستی ها مؤثر باشد. این حالت، مقدمه این دوستی های پاک است و آلودگی در آن راه ندارد.
پرورش ایمان
مبانی تربیتی و اخلاقی جوان، تعیین کننده نحوه جهت گیری او در برخوردها و ارتباط های انسانی است و این خود برخاسته از وضعیت محیط خانوادگی است. مقاومت جوان در قبال گرایش ها و کشش های غرایز، بستگی تام به بنیه اخلاقی و ایمانی وی دارد و در شیوه های برخورد نیز از همین نیروی مؤثر و بازدارنده می توان بهره جست.
تربیت بدنی
فعالیت های ورزشی علاوه بر این که موجب پرورش جسم و صحت بدن می شود، روح را نیز پاکیزه می کند و موجب پالایش روان می گردد. توسعه تربیت بدنی در میان جوانان اهمیتی بیش از آن دارد که از ظاهر هر مسئله برداشت می شود؛ زیرا فعالیت های ورزشی، دریچه هایی برای خروج فشارهای ناشی از تراکم انرژی جوان محسوب می شود. اگر به شکل مطلوب و از طریق ورزش های متناسب با سن و جنس، انرژی به جریان افتد، دل و اندیشه و بدن جوان را به کار انداخته ایم و اگر امکان این گونه فعالیت های سالم فراهم نشود، انرژی های متراکم، سر بر می آورند و از هر طریقی خود را به جریان می اندازند و آن گاه یکی از این انحرافات به شکل دوستی های افراطی متجلی خواهد شد.
تأمل و تفکر
با توجه به نیاز مبرم جوان به تأمل و تفکر و درونی شدن احساسات وی، لازم است که فرصت های کافی برای اینک پاره ای از ساعات با خود خلوت کند و به اندیشه فرو رود، در اختیار وی قرار گیرد و والدین و مربیان آگاهانه یا ناآگاهانه خلوت مورد نیاز او را بر هم نزنند و با این عمل اعتماد او را نسبت به خود سلب نکنند.
مبارزه با مشکلات
والدین و اطرافیان جوان نباید به مجرد اظهار ناتوانی جوان، به کمک او برخیزند و ابتکار عمل را به دست گیرند. بلکه باید فرصت هایی ایجاد کنند تا او خود، راه غلبه بر مشکلات را بیاموزد. ولی اگر حالت درماندگی و ناتوانی عمیق شد، لازم است اطرافیان به کمک او برخیزند و وی را در این احساس تلخ تنها نگذارند و با مساعدت و راهنمایی های لازم او را به تلاش مجدد ترغیب و تشویق نموده، در این حالت منفیِ روحی، جنبه های مثبت شخصیت و عمل او را گوش زد کنند.
تکریم شخصیت
با جوان مشورت کردن، به او مسئولیت دادن و در حضور اعضای خانواده و بستگان و دوستان به شخصیتش احترام گذاشتن و آزادی نسبی و معقول برای او فراهم کردن از شیوه هایی است که جوان خود را در میان جمع، دارای پایگاه و موقعیت اجتماعی احساس می کند و دیگر برای این که به درون خود بخزد. و با خود مشغول شود نیازی احساس نمی کند.
تأمین احساس کفایت
جوانان بیش از هر گروه سنی دیگر، علاقه مندند که به احساس مثبت و ارزشمند «کفایت» نایل شوند و شیرینی آن را در ذائقه خود بیابند. احساس کفایت و احساس حقارت دو قطب مخالفند که اولی تفاهم و دومی تخاصم می آفریند. احساس کفایت، محصول تعامل جوانان با محیط است. اطرافیان جوان در برخوردها و ارتباط های عمیقی که با او برقرار می کنند، می توانند با شخصیت دادن به او و تأثیر کفایت وی بر استحکام اخلاقی او بیفزایند و بر عکس با تحقیر وی، ساختمان اخلاقی او را متزلزل کنند و فرو ریزند.
پذیرش وضعیت
موقعیت جوان، بستگی کامل به تصویری دارد که دیگران از وی دارند و نیز تصویری که وی از خویشتن دارد. تصویر دیگران از جوان به میزان پذیرش او ارتباط می یابد و بر پذیرش جوان نزد خویشتن تأثیر دارد. این پذیرش شامل جنبه های فیزیکی، عاطفی و رفتاری می باشد؛ به عنوان مثال جوان به شدت علاقه مند است که از حیث وضعیت فیزیکی به رشد جسمیِ مورد قبول و تأیید دیگران برسد.
کشف خود
یکی از اهداف، تخیلات و تصورات جوان، وجود خود اوست. زمانی که موضوع های متنوعی هدف تخیلات جوان قرار گرفتند، توجه او به جانب آن مسائل و از جمله شخصیت خود معطوف می شود. در این مرحله، جوان دوست دارد که حالات روانی و اندیشه های خویش را تجزیه و تحلیل کند. این حالت را اصطلاحا «خودگرایی» نیز می گویند و مشخصه اصلی آن، کالبد شکافی رؤیاها، اندیشه ها و احساسات جوان توسط خود اوست.
خلأ عاطفی
یکی از گرایش های عاطفی، کم بود توجهات و احساسات مثبت از سوی خانواده یا اطرافیان است. بر اثر تجربه و تحقیق معلوم شده است که بیشتر جوانانی که به دام ارتباط ها و کشش های افراطی افتاده اند، دچار خلأ عاطفی از جانب یکی از اولیای خود یا هر دوی آنان بوده اند. البته این عامل منحصر به جوان و کم بودهای او نمی شود، بلکه افراد کامل را هم دربرمی گیرد. چنانچه شخص کامل نیز دارای تجارب عاطفی نامناسب و آزاردهنده ای باشد، احتمال درافتادن او در دام دوستی های افراطی می رود.
اهمیت جوانی
امیرالمؤمنین علی علیه السلام جوانی را بسیار پراهمیت دانسته و بهره گیری از آن را توصیه کرده اند. ایشان می فرمایند: «دو چیز است که اهمیت بسیار دارد و تا وقتی از دست نرفته است اهمیت آن درک نمی شود: یکی جوانی و دیگری سلامتی».
تفکر و تجربه
امام علی علیه السلام قلب جوانان را به زمین خالی ای تشبیه می کند که هرچه در آن بکارند رشد می کند. ایشان به فرزند جوان خود می گویند: «قبل از آن که دلت سخت شود و تو را به افکار نادرست مشغول سازد، به تربیت تو همت گماردم تا در سایه تفکر خود مسائلی را که پیش می آید حل کنی و از تجربه کردن دوباره چیزهایی که اهل تجربه قبل از تو انجام داده اند بی نیاز باشی».
کار و فعالیت
جوانان حتما باید مشغول به کار باشند. بی کاری آنان را به انحراف می کشاند و باعث تباهی و فساد می شود. بی کاری، به خصوص در دوره نوجوانی و جوانی، پیامدهای بدی به دنبال دارد.
رقابت در کارهای پسندیده
جوانان نه تنها باید به کار مشغول باشند، بلکه باید از یکدیگر سبقت بگیرند و با هم به رقابت بپردازند. در قرآن کریم می خوانیم در انجام دادن کارهای پسندیده از یکدیگر سبقت بگیرید. منظور از امور خیر نه فقط مشاغل سالم، بلکه هم چنین رقابت برای رشد بدنی و شکوفایی خود و رشد فکری و کمالات معنوی است. کار و رقابت باعث رفاه و پیش رفت جوانان می شود و از فقر، که مشکلات رفتاری زیادی را پیش می آورد، جلوگیری می کند.
خطاهای جوانان
بسیاری از والدین، از روی بی اطلاعی، رفتاری خشن و سرزنش کننده در مقابل ندانم کاری ها و خطاهای جوانان از خود بروز می دهند و توجه ندارند که این کار درستی نیست. امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند: «نادانی جوانان امری قابل قبول و دانش آنان محدود است». از این سخن می توان دریافت که جوانان به دلیل تجارب ناکافی و محدودیت دانش و اطلاعات در فراز و نشیب های زندگی مرتکب خطاهای نادانسته و ناخواسته ای می شوند که باید مورد قبول و گذشت بزرگ سالان قرار گیرد.
کسب معرفت
کسب معرفت و رشد فکری در دوره نوجوانی و جوانی، از دیدگاه اسلامی بسیار ضرورت دارد. روایات اهل بیت علیهم السلام حاکی از آن است که نوجوانان و جوانان برای دست یابی به اهداف زندگی باید به جست وجوی جهان بینی صحیح بپردازند و این امر مستلزم آن است که به آموختن دانش روی بیاورند.
اضطراب و هیجان
یکی از هیجانات جوان مسائل شغلی است. مسئله استعدادهای شغلی و توانایی های حرفه ای نیز جوان را دائما به فکر فرو می برد که چه توانایی هایی دارد و چه شغلی را باید انتخاب کند و چه شغلی می تواند موفقیت بیشتری را برایش به همراه داشته باشد؟ این سؤالات در ذهن جوان خلجان دارد و چون نمی تواند به سرعت و سهولت به حل آنها موفق شود، لذا حالت هیجان و اضطراب به او دست می دهد.
ارضای نیازهای عاطفی
مناسب ترین شیوه در ارضای نیازهای عاطفی، روانی و اجتماعی جوانان ایجاد اعتماد متقابل و برقراری رابطه ای رفیقانه و شفیقانه است. آنچه مسلم است «دوست» برای جوان از ارزش و اعتبار فوق العاده ای برخوردار است. او نیاز به دوستی هم دل و همراه دارد که با وی ارتباط سینه به سینه و افقی برقرار کند؛ هرگز شخصیتش را مورد تهدید، انتقاد و سرزنش قرار ندهد و در مقام نصیحت مستقیم که حکایتی است از روابط آمرانه دوران کودکی، برنیاید؛ دوستی که بتواند ویژگی های مثبت و توانمندی های او را به راحتی ببیند و ضعف ها و ناتوانایی هایش را به رخ او نکشاند.
پند ناپذیری
یکی از مسائلی که به دنبال ظهور انگیزه کسب استقلال در جوان به وجود می آید این است که جوان از امر و نهی کردن گریزان است؛ چون او گمان می کند انگیزه فرمان دادن در بزرگ ترها این است که آنها خود را کامل و دارای قدرت درک و تشخیص، و او را موجودی ناتوان می دانند. به همین علت از امر و نهی کردن بیزار است.
نیکی به جوانان
اسلام نسبت به جوانان عنایت خاصی دارد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می فرمایند: «به شما سفارش می کنم که به جوانان نیکی کنید؛ زیرا آنان نازک دلند و زود رنجیده می شوند». جوانان نسبت به رفتار و گفتار والدین حساسند و زود بر انگیخته می شوند. اگر والدین با آنها با ملایمت رفتار نکنند و تحمل آنان را نداشته باشند، هم اعتبار آنان پیش جوانان کم می شود و هم ممکن است به کج روی روی آورند.
پیش گیری از انحرافات
یکی از راه های پیش گیری از انحرافات در جوانان، به کار گرفتن دست ها، اندیشه ها و انرژی های آنان است. نوجوانان و جوانان را می توان به فنرهای فشرده ای که آماده پرتابند، تشبیه کرد. اگر خانواده ها و اولیا بتوانند با برنامه ریزی های مناسبی این انرژی متراکم را در قالب های جامعه پسند، مطلوب و خلاق بریزند، بخشی از انحرافات و مشکلات اخلاقی، کاهش خواهد یافت.
تقویت اراده
از عمومی ترین حالاتی که جوانان مبتلا به انحرافات اخلاقی در خود می یابند، این است که اراده ندارند یا اراده شان آن قدر ضعیف شده است که به مجرد تصمیم گیری برای ترک انحراف، چندی نمی گذرد که مجددا به آن دست می یازند و آنچه موجب نومیدی می گردد، این است که توبه ها شکسته می شود و تصمیم ها ناپایدارند. یکی از اموری که در تقویت اراده مؤثر است نماز است که از عالی ترین مظاهر توجه به خدای سبحان، انقطاع از غیر او و یک سره محو شدن در اوست که در پرتو آن «تمرکز فکر» به بهترین شیوه برای انسان حاصل می شود و تقویت اراده نیز در پی آن، میسر می گردد.
تلقین به نفس
اگر والدین و مربیان، به جوانان خود مفاهیم اخلاقی متعالی و ارزشمندی را از قبیل این که آنها مثلاً شجاع هستند، استقامت و پشتکار دارند و قدرت اراده تزلزل ناپذیری دارند، تلقین کنند، بی شک آثار سازنده آن به صورت ترک انحرافات اخلاقی متجلی خواهد شد. ولی میزان تلقین به غیر، بستگی به استحکام یا تزلزل روحی جوانان دارد. مسلما روح های ضعیف و متزلزل، نیاز بیشتری به تلقین دیگران دارند، در صورتی که روح های نیرومند، بیشتر متکی به خودند و نیاز چندانی به تلقین دیگران ندارند.
امید
بیشتر زندگی جوان برپایه امید ساخته شده است. امید عاملی ارزشمند در زندگی تمام افراد است. خط مشیی که افراد، به خصوص جوانان برای خود بر می گزینند منبعث از امیدی است که به آینده خود دارند. در بیشتر کارهایی که جوان انجام می دهد باید از شعار «حالا لذت ببر بعد قیمتش را بپرداز»، چشم پوشی کند و در عوض شعار «حال زحمت بکش به امیدی که بعدا لذت ببری» را پیشه خود سازد و به قول معروف: «امروز بکار تا فردا بتوانی بدروی».
تخیّل
بعضی از جوانان به اقتضای طبع جوانی به اوهام و تخیلات پناه می برند و دوران سازندگی و تحصیل فضیلت را با مطالعه کتب موهوم و افسانه ای یا خزیدن در گوشه ای و فرورفتن در خود، به بطالت می گذرانند. اگر مربیان بتوانند از جنبه های خلاقیت تخیّل بهره برگیرند و جوانان را هدایت کنند، آنان قادر خواهند بود از نیروی تخیّل خود بهره بردارند و آن را در خدمت دنیای واقعی به کار گیرند.
تشخّص طلبی
تشخّص طلبی و تفوّق خواهی از تمایلاتی است که به صورت غریزی در انسان وجود دارد. هرجوانی به شدت علاقه مند است که در جامعه قدرت و مقام رفیعی کسب کند و جایگاه مشخصی در بین بزرگ سالان داشته باشد. می توان گفت این میل شدید جوان به نیرومندی و جلب توجه دیگران، عکس العمل او در مقابل حقارت های چند ساله دوران کودکی است. جوان که به تازگی این ایام را پشت سر نهاده، از این که می تواند با کسب قدرت و شخصیت، ضعف و حقارت کودکی را جبران کند و خود را چون فردی با شخصیت مستقل به دیگران بقبولاند لذت می برد.
تمایلات مذهبی جوان
با در نظر گرفتن تحولات عظیمی که در دوره بلوغ رخ می دهد و بحران و تزلزلی که از استقلال طلبیِ جوان در خانواده حاصل می شود، تمایل مذهبی و دینی می تواند بهترین راه برای غلبه بر این مشکلات باشد. برای جوان متزلزل که در جست وجوی پناهگاهی قوی برای گریز از دشواری هایی است که همراه بلوغ در برابرش آشکار می شود، چه پناهگاهی امن تر و مطمئن تر از ایمان به خدایی که دانا، توانا و بیناست و می تواند او را در برابر مشکلات یاری دهد. ایمان به خدایی که او را به کارهای نیک تشویق، و از امور ناشایست برحذر می دارد.
تقاضای مذهب
اسلام برنامه پرورش ایمان و اخلاق را که از ارکان اساسی تربیت جوانان است بر طبق خواهش فطری و به اقتضای موقعیت و حساسیت های طبیعی ایشان تنظیم کرده است. وقتی تقاضای مذهب در ضمیر جوان بیدار می شود و او به فرا گرفتن مسائل مذهبی علاقه مند می شود، تعالیم دینی و عبادات، چه برای امنیت روانی، چه برای اصلاح جامعه و چه برای پیش گیری از عوارضِ بحرانِ بلوغ، به او عرضه می شود.
مهار کردن غرایز
پرورش عواطف ایمانی و اخلاقی دو اثر بزرگ دارد: اول احساسات مذهبی جوانان را که از تمایلات فطری است ارضا می کند و دیگر آن که سایر تمایلات غریزی جوانان را مهار می کند و آنان را از تندروی و طغیان باز می دارد و از سقوط محافظت می کند. برای مهار کردن احساسات غریزی و رام کردن تمایلات نفسانی باید از احساس نیرومندتری استفاده کرد. عقل، علم و تربیت در مقابل سیل بنیان کن غرایز تاب مقاومت ندارند و قادر به جلوگیری از تجاوز و طغیان نیستند. تنها احساسات است که با پشتوانه عقل و دانش می تواند احساس دیگری را رام و مسخر کند و این در صورتی است که توازن بین احساس سدکننده و غریزه طغیانگر وجود داشته است.
همانندسازی
هر جوانی در این مرحله برای ایجاد روابط عاطفی با بزرگ سالان و اثبات وجود و شخصیت خود، با انتخاب و نمونه قرار دادن قهرمان یا فردی آرمانی مبادرت به همانندسازی می کند. برای یک دختر جوان به هنجار، این نمونه والا یا آرمانی، پاکی و عفّت و وقار است؛ در صورتی که برای پسرانِ جوان قدرت، روحیه مردانه و اعتماد به نفس است. البته گروهی از جوانان نمونه های آرمانی خود را از میان قهرمانان رشته های ورزشی، هنری، ادبی، اخلاقی و دینی بر می گزینند.
انتخاب شغل
یکی از نیازهایی که جوانان را به خود مشغول می دارد انتخاب کار و پیشه برای زندگی آینده است. برخی از آنان در انتخاب شغل هدف مشخصی ندارند؛ بلکه برای آن که صرفا شغلی داشته باشند به هر کاری دست می زنند. گروهی از جوانان به کارهایی ابراز علاقه می کنند که از استعداد و توان آنان خارج است و گروهی دیگر، به مشاغلی دل بستگی نشان می دهند که با امکانات بدنی و روانی آنها سازگاری ندارند. در این سرگشتگی ها تنها مربیان دل سوز و دانا و روان شناسان با تجربه، جوانان را به انتخاب مشاغلی راهنمایی می کنند که برایشان موفقیت و خوش بختی دارد.
کارآموزی و انتخاب شغل
هرگاه جوانان در دوره های کارآموزی، که مقدمه انتخاب شغل به شمار می آید، تجربه های مطلوب و ارزنده ای کسب کنند، ممکن است بعدها در انتخاب وظایفشان افرادی جدی، فعال، صمیمی و درست کار بار آیند. اما گر از همان آغاز به عادت های ناپسندی، مانند سهل انگاری، طفره رفتن، بد انجام دادن کار، عدم احساس مسئولیت یا سخت گیری های بی جا به زیردستان، پرخاشگری بی دلیل و جز آن خو کنند، مسلما آثار ناگواری پدید می آورند و آنان را با ناکامی روبه رو می سازند.
خصوصیات دوران جوانی
در جوانی دوستی ها استحکام می یابند و به شکل های مختلفی نمایان می شوند. رفاقت، صمیمیت، احساس تعلق به گروه، زنده دلی، فعالیت و جنب وجوش و توجه به جنس مخالف از ویژگی های خاص این مرحله است. مهارت جوانان در بیشتر زمینه ها افزایش می یابد. برخی از آنان در کسب معلومات به سرعت پیش رفت می کنند و به مفاهیم ذهنی و انتزاعی دست می یابند. بر اثر تجربه و معلومات سطح فکر آنها بالا می رود، می توانند در مباحثه شرکت کنند، سؤال های منطقی بپرسند و قادر به تجرید و تعمیم مفاهیم شوند. گروهی از جوانان به دین و خداپرستی اعتقاد شدید پیدا می کنند، در حالی که گروهی دیگر به سبب آموزش های نادرست سخت از آن روی گردان می شوند.
اصول اخلاقی
جوان، به طور طبیعی، به فضایل اخلاقی و صفات ممتاز انسانی علاقه مند است. ادای امانت، عزت نفس، خدمت به مردم، فداکاری، راست گویی، و تنفّر از خیانت، از صفاتی است که جوان شدیدا به آنها علاقه نشان می دهد و اسلام با استفاده از تمایل فطری آنان به اصول اخلاقی، بهره برداری از این سرمایه بزرگ را در راه تربیت صحیح به مربیان جوان سفارش کرده نموده است چرا که اگر این اعلام آمادگی فطری حمایت نشود، و جوان در محیط فاسد، آلوده و غلط تربیت شود، خیلی زود به وجدان اخلاقی و تمایلات انسانی پشت پا می زند.
استقلال اقتصادی
جوان، نه تنها به استقلال فکری و آزاداندیشی علاقه مند است، بلکه می خواهد از نظر مالی نیز روی پای خود بایستد و به کسی وابستگی نداشته باشد. پدر و مادر باید در حد امکان به نیازهای معقول جوانان خود ترتیب اثر دهند و در رفع آنها به گونه ای شایسته رفتار کنند.
ویژگی های روانی جوان
روان شناسان ویژگی های روانی و عقلی جوانان را بر پایه سه چیز مشخص کرده اند: توجه بیشتر به فعالیت ها، استعداد شگرف در درک روابط علت و معلول، و علاقه به موفقیت های سریع درسی و تحصیلی. جوانان نسبت به رویدادهای جهان، مسائل اقتصادی و پیشرفت های علمی و تکنولوژیک نیز علاقه نشان می دهند. به این سبب برای کسب این گونه اطلاعات، به رسانه های همگانی روی می آورند. در این زمان است که می توانند از شیوه های علمی برای حل مسائل پیچیده بهره گیرند. هم چنین مهارت های دستی و عملیِ آنها کامل تر و ظریف تر می شود.
تجربه های کافی
جوانان باید تجربه های فراوان بیندوزند. برایشان وسایلی فراهم کنیم تا از راه تجربه به کشف هایی نائل شوند. در واقع تجربه های دست اول، توانایی و نیروی محرک آنان را به نحو چشم گیری افزایش می دهد. شاید هیچ چیز در تکمیل شخصیت جوانان، از لحاظ رشد عقلی و اجتماعی، مؤثرتر از تجربه های عملی نباشد.
اساس رفتار جوان
جوان برای ورود به دوره بزرگ سالی نسبت به آموختن و انجام دادن رفتارهایی از خود آمادگی نشان می دهد. رفتارهایی از قبیل میل به آزادی و رهایی از سلطه پدر و مادر، گرایش به ارتباط با جوانان دیگر، علاقه به انتخاب شغل و آمادگی برای قبول مسئولیت، کوشش در راه تأمین مالی و استقلال اقتصادی، گرایش به انتخاب همسر و تشکیل خانواده، آمادگی برای پی بردن به ارزش های اخلاقی و معنوی، آگاهی از محدودیت ها و توانایی های خود و جوانان دیگر، قابلیت پیش رفت در مفاهیم ذهنی و مهارت های مختلف، نیاز به راهنمایی و پیشرفت به سوی کمال همه از این قبیل است.
راهنمایی جوانان
برخی از روان شناسان معتقدند جوانان را به سه طریق می توان راهنمایی کرد: ایجاد محیط مساعد برای رشد و پرورش، کمک به جوانان در انتخاب شغل، و شناخت جوانان از راه مشاوره و روان درمانی. این موارد هنگامی با موفقیت روبه رو می شوند که هماهنگی و همکاری صادقانه و صمیمانه ای میان خانه و جامعه و مدرسه به وجود آید و دشواری های با واقع بینی و تفاهم حل و فصل شوند.
فرصت مناسب
ایجاد فرصت برای همکاری با گروه های هم سن و مورد علاقه جوانان، از اهمیت تربیتی بالایی برخوردار است. جوانان از این که خود را افرادی مؤثر و مفید ببینند احساس ارزش و شخصیت می کنند. این امر در پویایی و سلامت روانی آنان کارساز است.
تعلیم و تربیت در دوره نوجوانی
دوره بلوغ و نوجوانی از دیدگاه مربیان اخلاق، روانشناسان و سایر متخصصان دوره حساسی است که فیلسوفان قدیم از جمله: سقراط، افلاطون و ارسطو به آن توجه کرده اند. ژان ژاک روسو در کتاب اِمیل، بلوغ را تولد ثانوی نامیده است. این مرحله که هم زمان با تغییر و دگرگونی در جنبه های
جسمی و روانی و انتقال از دوره کودکی به بزرگسالی می باشد از نظر تربیتی دوره ای مشکل و مسئله ساز است. دگرگونی در عواطف، احساسات، خلق و خوی، خیال پردازی، تنوع طلبی و غیره در این دوره رخ می دهد.
بنابراین، با توجه به حساسیت ویژه دوره بلوغ از نظر جسمانی، عاطفی، عقلانی، اخلاقی، اجتماعی و به طور کلی رشد شخصیت نوجوانان، بایستی این دوره را مهم تلقی کرد و لازم است که از طریق آموزش های لازم و صحیح، نوجوانان را هدایت و ارشاد کرد. بلوغ، نخستین علامت مرحله نوجوانی است و اهمیت آن به حدی است که در فرهنگ های مختلف مراسم و تشریفات خاصی را در پی دارد. این ویژگی ها با علایم و خصایص جسمانی و روانی مشخص است و علایم بدنی و جنسی کاملاً مشهود می باشد.
ویژگی ها و خصایص رفتاری نوجوانان که در روانشناسی بلوغ و نوجوانی به آن پرداخته می شود معمولاً از سن 12 الی 21 سالگی را شامل می شود. برخی از متخصصان این دوران را به سه مرحله تقسیم می کنند که عبارتند از:
الف) مرحله پیش از نوجوا نی که سن 10 تا 12 سالگی را شامل می شود.
ب) مرحله نوجوانی اولیه که از سن 13 تا 16 سالگی را در بر می گیرد.
ج) مرحله نوجوانی ثانویه که از سن 17 تا 20، الی 21 سالگی را شامل می گردد.
البته این تقسیم بندی برای سهولت تحقیق می باشد و نمی توان آدمی را که یک سیستم یکپارچه است به واحدها و مراحلی تقسیم نمود چرا که رفتار او برگرفته از یک ارگانیزم به هم پیوسته است.
خصایص و ویژگی های دوران بلوغ
عمده ترین خصایص دوران بلوغ و نوجوانی که اعمال و رفتار نوجوان را تحت تأثیر قرار می دهند و خیلی از آنها طبیعی می باشند عبارتند از:
خانواده و تربیت
الف) احساسات تند؛
یکی از خصایص این دوره در نوجوانی احساساتی بودن آنان است که با خشم، بی حوصلگی، قهر کردن، فریاد زدن، زود رنجی و برانگیختگی شدید همراه است. البته با افزایش سن این حالات کاهش یافته و رفتار او متعادل می گردد.
ب) احساس خستگی؛
در این دوره نوجوان از فعالیت های زندگی احساس خستگی می نماید و بعضا کارها را نیمه تمام رها می کند و عجولانه تصمیم می گیرد.
ج) منزوی بودن؛
بعضا نوجوانان با اعضای خانواده خود مشکل داشته و از آنان دوری کرده و خود را در حالت رؤیا تصور می کنند و احساس
می نمایند که اطرافیان، او را درک نمی کنند و برخلاف میل باطنی او عمل می کنند.
د) تعارض و ستیزه جویی اجتماعی؛
معمولاً نوجوان در این دوره از زندگانی با مسائل اجتماعی تضاد دارد و عدم موافقت، عدم همکاری، انتقاد کردن و حتی توهین به همدیگر زیاد مشاهده می شود که با گذشت زمان از بین می رود.
هـ) عدم اعتماد به نفس؛
در مرحله بلوغ و نوجوانی به دلیل انتقادهای بزرگسالان از نوجوانان، توقع و انتظار بیش از توان او داشتن، باعث می گردد نوجوان دوره ای از بی اعتمادی نسبت به خویشتن را پشت سر بگذارد و ترس از شکست داشته باشد.
تحولات در دوره نوجوانی به دلیل ترشحات هورمونی ابتدا رنگ جنسی به خود می گیرد و به یک بحران مبدل می شود و در نهایت به یک مرحله از ساخته شدن و آماده شدن برای زندگی اجتماعی تبدیل می شود.
از نظر رشد عقلی نوجوان پیشرفت قابل ملاحظه ای داشته و با کمک مقایسه کردن می تواند مسائل را پیش بینی کند، فرضیه سازی نماید و در نهایت استعداد بالقوه خود را به صورت بالفعل در آورد. همراه با تغییرات بدنی، دگرگونی هایی در تخیلات و تصورات، تمایلات و خواسته ها، احساسات و عواطف نوجوان به وجود می آید.
در مرحله نوجوانی استقلال طلبی یکی از مسائل مهم به شمار می رود و نوجوان دوست دارد از نظر مالی خودکفا باشد که این باعث کشمکش درونی او
می گردد. او باید هدف در زندگی را تشخیص داده و هویت خویش را بشناسد. هویت، تصویری است که فرد از خویشتن دارد که ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند مطابق باشد و یا با آنان تفاوت داشته باشد، نوجوانانی که هویت موفق دارند با مشکلات به صورت منطقی برخورد کرده و براساس احساس ارزشمندی و عزت نفس از عهده حل مسائل بخوبی برمی آید و نوجوانانی که هویت موفق نداشته احساس شکست، تنهایی و بی کسی می نمایند که ممکن است به طرف بزهکاری ها کشیده شوند.
در بحران هویت، نوجوان شدیدا دچار اضطراب و ناراحتی ذهنی است به صورتی که نمی تواند جنبه های شخصیت خویش را در خویشتن قابل قبول و هماهنگ سازمان دهد. به هنگام بحران هویت نوجوان در سه مورد یا بیشتر از موارد زیر دچار تردید و شک است. 1ـ اهداف بلند مدت 2ـ انتخاب شغل 3ـ الگوی رفتاری 4ـ رفتار و تمایل جنسی 5 ـ تشخیص مذهبی 6ـ نظام ارزش های اخلاقی 7ـ تعهد گروهی.
این علائم حداقل سه ماه وجود دارند و باعث اشکال در عملکرد اجتماعی یا شغلی می شوند. بحران هویت نوجوان را به ابهام و سردرگمی می کشاند
موفقیت در کسب هویت پایدار، منوط به بلوغ بدنی و جنسی، شایستگی در تفکر انتزاعی و پایداری در مقابل هیجانات است. نوجوانان در شکل گیری هویت تحت تأثیر محیط اجتماعی خود می باشند، لذا تعلیم و تربیت نقش مهمی در این زمینه می تواند داشته باشد.
تغییرات دینی و مذهبی در دوره نوجوانی:
نوجوانان در این مرحله از زندگانی گرایش خاصی به مسائل دینی و معنوی پیدا می کنند. بیشتر پسران و دختران در باره مفاهیم و عقاید دینی دوران کودکی پرسش هایی می کنند و به همین سبب، دوره نوجوانی را مرحله تردید دینی می نامند. تغییرات دینی و مذهبی در دوره نوجوانی به سه شکل ظاهر می شود.
1ـ دوره بیداری دینی: در این مرحله، نوجوان علاقمند است همانند والدین خود، آداب و رسوم دینی را انجام دهد.
2ـ دوره پرسشگری: در این دوره به انتقاد از مفاهیم پذیرفته دینی می پردازد و پرسش های متعدد و متنوعی، مطرح می کند. می کوشد به حقایق دست یابد و نیازهای خود را پاسخ دهد.
3ـ دوره بازسازی دینی: نوجوان احساس می کند که به حقایق دینی تازه ای نیاز دارد.
بنابراین، با توجه به رشد شناختی در دوره نوجوانی (مرحله تفکر انتزاعی) قضاوت های نوجوان با گذشته تفاوت داشته و به دنبال چرایی و چگونگی امور و رخدادها می باشد و در زمینه دینی از طریق استدلال مسائل را باید برایش تشریح کرد و تا حد ممکن باید از امر و نهی کردن پرهیز کرد و با او به عنوان یک مشاور رفتار نمود و ارزش برای تفکر و اظهار نظر وی قائل شد.
نگرانی های دوره بلوغ
با توجه به تغییرات حاصل از ترشحات هورمون ها و تغییر اندام های جسمانی، نوجوانان نسبت به آن احساس نگرانی و اضطراب خواهند داشت و دختران بیشتر از پسران حساسیت داشته و دلواپسی آنان زیادتر خواهد بود. مهم ترین نگرانی ها در دوره بلوغ عبارتند از:
1ـ نگرانی نسبت به وضع جنسی؛
پسران و دختران در این سن نسبت به مسائل بلوغ اضطراب و دلواپسی داشته و از تأخیر در ظاهر شدن نشانه های بلوغ احساس حقارت خواهد داشت و حتی بعضی مواقع برعکس ممکن است به دلایل (ژنتیکی، تغذیه، وضع جفرافیایی و آب و هوایی، ورزش، عوامل اجتماعی فرهنگی و غیره) بلوغ زودرس باشد که این هم به نوبه خود می تواند باعث نگرانی هایی گردد.
2ـ نگرانی در رابطه با قد؛
عمدتا افزایش قد دختران از 5/10 سالگی شروع در 12 سالگی سریع می شود. در پسران معمولاً قد بین 12 تا 13 سالگی شروع به افزایش کرده و بعد کُند می گردد و در 21 سالگی متوقف می شود. افزایش در زمینه رشد قد مخصوصا در دختران نوجوان باعث دلواپسی آنان می گردد و احساس می نمایند که جذابیت خود را از دست خواهند داد و پسران نیز نسبت به این مسئله حساس بوده و شاید احساس نمایند بیش از اندازه قد کشیده اند.
3ـ نگرانی نسبت به وزن؛
وزن دختران به طور متوسط از تولد تا 7 سالگی کمتر از پسران و از 10 الی 15 سالگی از پسران سنگین تر می شوند، ولی بعدا وزن پسران بیشتر می شود. در وزن پسرها عضلات و در دخترها چربی ها نقش دارند. طبیعی است که در هنگام بلوغ وزن افزایش می یابد، ولی نوجوانان در این سن که آگاهی های لازم را نداشته از افزایش وزن خود احساس ناراحتی می نمایند، مخصوصا هنگامی که نوجوان به خاطر چاق بودن مورد تمسخر اطرافیان قرار گیرد که در این صورت ممکن است ناراحت و افسرده شود و به دنبال راهکارهایی جهت کاهش وزن باشد. این نگرانی اگر افزایش یابد چه بسا به دنبال انتخاب راههای نامناسب برای کاهش وزن از طرف نوجوان، باعث مشکلات جسمانی و روانی گردد.
4ـ نگرانی در ارتباط با عادی بودن؛
به دنبال تغییرات جسمانی و روانی، بعضی اوقات نوجوانان نسبت به عادی و غیر عادی بودن خود احساس نگرانی می نمایند و دائم از دیگران سؤال می کنند که من چگونه هستم و از این طریق می خواهند طرز تفکر دیگران نسبت به خود را بسنجند. طبیعی است که پاسخ اطرافیان نسبت به این سؤال در رفتار و کردار نوجوان اثرگذار خواهد بود
رشد عقلی نوجوانان
نوجوانی دوره کوتاهی است که میان کودکی و بزرگسالی واقع میشود. در این دوره پسران و دختران هرچه بیشتر به سوی مردم ، رویدادها و پدیدههای جهان بیرون گرایش پیدا میکنند. فعالیتها بیشتر در کانون گروه همتایان متمرکز میشوند. نوجوانی را باید دوره نوسانها ، خیزشها ، فعالیتها و رفتارهای هیجانانگیز به شمار آورد. بازی و فعالیتهای بدنی و ورزشی برای نوجوانان دارای اهمیت فراوانی هستند و نسبت به خویشتن آزمایی ، خود ارزیابی ، آرمان گرایی ، کنجکاوی ، ادراک واقعیتها و روابط علت و معلول علاقه زیاد نشان میدهند.
- نحوه رشد هوش نوجوانان
- درباره هوش باید توجه داشت که در این مرحله برخلاف دورههای کودکی از سرعت رشد هوش کاسته میشود و هوش اکثر نوجوانان در 14 و 15 سالگی به کمال رشد خود میرسد و از آن پس به حال ایستائی درمیآید. رشد هوش کودکان پیشرفته ممکن است تا 18 سالگی ادامه یابد. البته محیط برخوردار در پیشرفت هوش نوجوانان تا حدودی موثر است، به ویژه در نوجوانان با استعداد تاثیر بیشتری دارد. بنا به پژوهشهای روانشناسان هوش دختران در این مرحله کمی بیش از پسران است، ولی از 15 سالگی به بعد برابری هوشی برقرار میشود.
بطور کلی پسران در مسایل علمی ، فعالیتهای مکانیکی ، استدلال و روابط فضایی بر دختران برتری دارند. دختران نیز در مهارتهای کلامی ، سخن گویی و منشیگری از پسران پیشرفتهترند.
گروهی از روانشناسان معتقدند که تفاوتهای فردی میان خود دختران بیش از تفاوت میان پسران و دختران است. - بلوغ جسماني نوجوانان
واژه نوجوان و بلوغ به گروه سني 19-10 سال اطلاق مي گردد و در واقع نوجواني مرحله بلوغ جسماني، رواني، اجتماعي و گذراز مرحله كودكي به بزرگسالي است كه بلوغ جسماني زودتر از بلوغ رواني و اجتماعي رخ مي دهد و همزمان با شروع زندگي باروري، تواناييهاي ذهني و قابليت هاي شناختي و عاطفي آنها شكل مي گيرد.
رشد جسماني: رشد جسماني در مراحل اوليه بلوغ به ميزان بالايي مي رسد و شامل مرحله اي است كه از آن به عنوان جهش بلوغ نام برده مي شود. در اين مرحله افزايش فوق العاده اي در قد، وزن و رشد عضلاني بوجود مي آيد، لگن دختران به تدريج پهن ميشود. رشد جسمي در دختران شامل رشد طولي استخوانهاي بلند كه تقريبا در سن 18 سالگي و رشد توده استخواني حداكثر تا سن 20 سالگي كامل مي گردد. بلوغ بيولوژيكي يا جنسي در دوران اوليه نوجواني تحت تاثير هورمونها آغاز مي شود كه از تغييرات بارز آن ظهور علائم ثانويه جنسي شامل رشد موهاي زير بغل و ناحيه شرمگاهي مي باشد.
همچنين اندازه اندامهاي تناسلي و پستانها در مراحل اوليه نوجواني افزايش مي يابد، شروع قاعدگي در دختران بين سنين 18-9 سالگي رخ مي دهد كه مي تواند در اثر كمبودهاي تغذيه اي به تأخير افتد، همچنين پديده ديگري به نام آكنه يا جوش هاي غرور جواني در اثر اين تغييرات هورموني پيش مي آيد كه نبايستي دستكاري شوند و با صابون مخصوص شسته شود .
دختران بايد بدانند كه اگر قاعدگي آنها نامنظم است يا عقب مي افتد، درد، خونريزي بسيار شديد و يا كم دارند و يا اگر اولين قاعدگي آنها تا سن 18 سالگي صورت نگيرد، در صورت عدم سوء تغذيه آشكار بايد به پزشك مراجعه نمايند. انقباضات شديد شكمي و علائم پيش از قاعدگي نياز به مشاوره پزشكي دارد.
مشكلات تغذيه اي : نوجواني دوران رشد سريع جسماني و افزايش نيازهاي تغذيه اي به منظور افزايش توده عضلاني بدن و ذخيره سازي مواد غذايي در بدن مي باشد. ميزان نياز دختران نوجوان به آهن در اين سنين بلوغ 10 درصد بيش تر از پسران است كه علت آن خونريزي دوران قاعدگي است و دختران بايستي به ازاي روزهاي قاعدگي (يعني 7 روز) يا هفته اي يكبار قرص آهن مصرف نمايند.
كمبودهاي تغذيه اي كه از مصرف ناكافي موادغذايي (كمتر از نياز غذايي روزانه) كه در دراز مدت ناشي مي شود.
• كمبودهاي خاص مانند كم خوني فقر آهن و كمبود ويتامين آ و يد.
• پرخوري (سوء تغذيه ناشي از پرخوري) مصرف نامتعادل و مقدار بيش از حد مواد غذايي مانند نشاسته، شكر و چربي در دراز مدت ناشي مي شود و از تظاهرات شايع آن چاقي مي باشد.
• پوسيدگي دندان، مشكل بهداشتي در ارتباط با مصرف بيش از حد مواد شيرين مانند آب نبات، شكلات، بستني ، كيك و نوشابه هاي شيرين به همراه غذا يا ميان وعده هاي غذايي مي باشد. بنابراين بايد نيازهاي تغذيه اي افزايش يافته در نوجوان، شناسايي و عادات غذايي ذكر شده رعايت شود
• داشتن رژيم غذايي كامل و غني (شامل حبوبات، غلات، شير، گوشت و سبزيجات)
• كنترل پرخوري
• كاهش دريافت شيريني جات و ميان وعده هاي غذايي
• انجام ورزش منظم
• كنترل بيماريهاي انگلي
• كنترل كمبود مواد موجود در محيط مانند فلورايد ويد
اصول و شيوه زندگي سالم نوجوان:
پيشگيري از بيماريها از طريق بهداشت فردي، بهداشت آب و مواد غذايي، واكسيناسيون، پيشگيري از مصرف خودسرانه دارو، تشخيص زودرس و درمان بموقع بيماريها، عدم استعمال سيگار، عدم مصرف الكل و مواد مخدر،انجام فعاليتهاي جسماني وورزش ، خواب منظم ، رعايت رژيم غذايي مناسب
و بهداشت فردي.
مركز مشاوره بهداشت باروري هر روز از ساعت 12-9 بجز ايام تعطيل با حضور كارشناسان و پزشكان مجرب خدمات زير را ارايه مي نمايد
مشاوره دوران بلوغ و نوجواني ،
مشاوره قبل ازازدواج ،
مشاوره قبل از بارداري ،
مشاوره مراقبتهايدوران بارداري ، زايمان و پس از زايمان ،
مشاوره تنظيم خانواده ،
مشاوره تغذ يه
مشاوره بيماريها ي مقاربتي ،
مشاوره نازايي ،
مشاوره بهداشت روان زنان ،
مشاوره دوران يائسگي
مشاوره سرطانهاي زنان. - نگاه اجمالی
- رشد جسمی(Physical Development) یکی از مهمترین فرایندهای رشدی است . این رشد زمینه را برای بدست آوردن توانائیها و مهارتهای دیگر فراهم میآورد. در واقع در نقش تاثیرگذاری در رشد حرکتی بدست آوردن مهارتها و رشد شناختی و...دارد. این قسمت از رشد شامل رشد مغز ، رشد عضلات ، رشد استخوانها ، رشد دندانها ، رشد اندام درونی ، رشد اندام بیرونی و ... میشود.
- رشد مغز
- مغز از چند میلیارد نورون (Neuron) تشکیل شده است که باهم سیستم عصبی را تشکیل میدهند. رشد سیستم اعصاب بیش از تولد و تا سه تا چهار سالگی بسیار سریع است . البته رشد دوران جنینی شامل بوجود آمدن سلولهای عصبی جدید میشود و در مرحله رشد پس از تولد کمتر سلول عصبی تازهای بوجود میاید. اندازه گیریها نشان میدهد که رشد مغز انسان تا چهارده سالگی بسیار سریع است و از 4 تا 8 سالگی از سرعت آن کاسته میشود. سپس به کندی رشد میکند تا اینکه در 16 سالگی ، مغز به اندازه کامل خود میرسد. از لحاظ وزنی مغز نوزاد در حدود 350 گرم است. در حالیکه وزن مغز انسان بالغ بین 1400 تا 1600 گرم است. اگرچه در موارد استثنایی مغزهای کمتر از 1400 گرم نیز دیده شده است.
- رشد عضلات
- عضلات در تنظیم فعالیتهای اعضای اصلی بدن مانند قلب ، دستگاه گوارش و غدد داخلی نقش بسیار مهمی دارند. همچنین عضلات عهدهدار حفظ نیروی بدن و هماهنگی فعالیتهای مختلف هستند. هنگام تولد ، بافتهای عضلانی هنوز تکامل نیافتهاند و به همین دلیل نوزاد ضعیف و ناتوان بوده و در فعالیتهایش ناهماهنگی وجود دارد. پس از تولد همانند مغز ، بافت عضلانی دیگری بوجود نمیآید. ولی همان بافتها از لحاظ بزرگی و شکل تغییر میکنند. عضلات همچنین از لحاظ طول ، عرض و ضخامت نیز رشد میکنند و همگام با این رشد بر وزنشان نیز افزوده میشود. این افزایش بقدری است که وزن عضلات یک فرد بالغ چهل برابر وزن عضلات در موقع تولد است. عضلات تا پنج سالگی به صورت معمولی رشد میکنند، ولی پس از پنج سالگی جهش در عضلات دیده میشود، بطوریکه 75% از افزایش وزن کودک در این سنین در نتیجه رشد عضلات است. پس از این رشد عضلات به کندی صورت میگیرد، تا اینکه در دوران بلوغ رشد عضلات برای مدتی با سرعت زیاد انجام میگیرد.
- رشد استخوانها
- رشد استخوانها شامل رشد و تغییر تعداد استخوانها و تغییر در نحوه پیوند آنها میباشد. از نظر تعداد استخوان ، کودک هنگام تولد دارای تقریبا 2700 قطعه استخوان است، تا اینکه در آغاز بلوغ این تعداد به 350 قطعه میرسد. ولی بتدریج از رشد استخوانها کاسته میشود. بطوریکه استخوانبندی فرد بالغ 206 قطعه است. برای مثال در مچ دست کودک دو ساله 2 تا 3 قطعه ، در 6 سالگی 6 تا 7 قطعه استخوان وجود دارد. در حالیکه بین 12 تا 15 سالگی تعداد استخوانهای مچ دست به 8 قطعه میرسد.
از لحاظ پیوند بین استخوانها به دلیل نرمی استخوانها در سالهای اول زندگی ، این پیوند ضعیف است و خوب به هم نچسبیدهاند. حتی در بعضی نقاط استخوان وجود ندارد، بلکه در آن مکانها ماده غضروفی وجود دارد که بعدا به استخوان تبدیل خواهند شد. چون استخوانهای کودک نرم هستند، او میتواند بدن خود را به وضعیتهای شگفتاوری درآورد. همچنین در این سنین استخوانهای کودک به آسانی به شکلهای نادرست در میآیند. برای مثال اگر نوزاد بیشتر به پشت بخوابد، پشت جمجمهاش پهن میشود و اگر روی شکم بخوابد، سینهاش زیادتر از حد طبیعی مسطح میشود. - رشد دندانها
- انسان دو رشته دندان دارد که شامل دندانهای شیری و دندانهای ثابت است. این دو از چند لحاظ باهم تفاوت دارند.
تعداد دندانهای شیری 20 و دندانهای ثابت 32 است. همچنین دندانهای شیری کوچکتر از دندانهای ثابت بوده و دندانهای ثابت دارای کیفیت بهتر و در نتیجه دوام بیشتری هستند. رشد دندانها فرایند مداومی است که از سه ماهگی (زمان بوجود آمدن دندانهای شیری در لثه) شروع میشود و در 21 تا 25 سالگی با درآمدن دندان عقل پایان میپذیرد.
درآمدن دندانهای شیری همراه با درد است که معمولا اشتهای کودک را مختل و او را عصبانی میکند. اما دندانهای ثابت بدون ناراحتی در میآیند. از لحاظ زمانی اولین دندان شیری بین 6 تا 8 ماهگی ظاهر میشود. کودک در سال اول زندگی بین 4 تا 6 دندان دارد و در دو سالگی این تعداد به 16 دندان میرسد. دندانهای ثابت نیز از حدود 6 تا 7 سالگی شروع به در آمدن میکنند. بطوریکه کودک 7 ساله یک تا دو عدد و کودک 8 ساله ده عدد و ... دندان ثابت دارد.
با این حال زمان در آمدن دندانها متغیر است و به عواملی از قبیل وراثت ، سلامت ، تغذیه و جنس بستگی دارد. نکته مهم در در آمدن دندانها مرتب و ردیف بودن دندانهای شیری است. اگر دندانها نامنظم باشند، ممکن است وضع آرواره را به هم بزنند و این اختلال شکل قسمت پایین صورت را تغییر میدهد و سبب میشود دندانهای ثابت نیز بطور نامنظم درآیند. - چگونگی رشد اخلاق در نوجوانان و جوانان
- نسرین دانایی
تحقیقات نشان میدهند ۷۰ درصد رشد شخصیت فرد تا سن ۶ سالگی شكل میگیرد. ولی بیشتر خانوادهها تصور میكنند كه فرزندشان تا زمانی كه در سن كودكی به سر میبرد، چیزی متوجه نمیشود و به اصطلاح میگویند: «بچه است» و متأسفانه تربیت وی را به سنین نوجوانی موكول میكنند كه آن زمان بسیار دیر است.
در واقع اصلیترین و اساسیترین نهادی كه در پرورش و رشد اخلاقی، تربیتی و شخصیتی فرد نقش دارد خانواده است كه توجه تام والدین به این موضوع از ضروریات است. رشد اخلاقی به معنای درونی كردن قواعد، قوانین، هنجارها و ارزشهای مرتبط با چگونگی رفتار و تعامل فرد بین خود و دیگران است و اینكه فرد خوب و بد، باید و نباید را بیاموزد، ضروری است كه نوجوان اخلاقی فكر كند، حس كند و اخلاقی عمل كند كه در این میان خانواده نقشی اساسی دارد.محققین بر این باورند كه از دوران كودكی چنانچه احساس همانندی با والدین در فرد تقویت شود، هر گاه مرتكب خطایی شود خود را ملامت كرده و میكوشد از تكرار خطا اجتناب كند. نوع الگویی كه والدین به كودك ارائه میكنند و نوع نظم و انضباطی كه توسط والدین اعمال میشود بر چگونگی شكلگیری هویت و وجدان كودك، نوجوان و جوان مؤثر است. روانشناسان معتقدند وجدان اخلاقی و رشد اخلاقی نه تنها متأثر از دیگران است بلكه ناشی از پویایی درونی شخص، خصوصیات خلقی و تعامل ویژگیهای درونی با تأثیرات بیرونی است.
رشد اخلاق در نوجوان و جوان از طریق ارائه الگوهای بحث و گفتوگوی والدین و مربیان با فرد است. روانشناسان بر این باورند: از طریق بحث و گفتوگوها است كه فرد میتواند سطح رشد اخلاقی را به سطح والاتری ارتقاء دهد.
والدین و مربیانی كه دارای مهارتهای گفتوگو در مسائل ارزشی و اخلاقی با نوجوان و جوان هستند، تأثیرات شگرفی بر رشد وجدان اخلاق آنان بر جای میگذارند.
رشد اخلاقی در نوجوان و جوان، در خانواده و در ارتباط عاطفی والدین شكل میگیرد و گذشت كردن و احساس همدردی با آنها تأثیر مثبتی بر رشد اخلاقی آنها خواهد گذاشت. وقتی رفتار بزرگسالان همراه با فداكاری باشد، زمینه خوبی برای ایجاد احساس اخلاق مثبت در آنها فراهم میشود. به طور معمول افراد در سنین ۱۰ تا ۱۲ سالگی در آستانه نوجوانی به افراد دیگر بخصوص بیماران، معلولان و افراد محروم و ستمدیده جامعه احساس همدردی پیدا میكنند و تمایل به كمك و یاری رساندن به آنها دارند، این احساس اگر توسط والدین و مربیان مورد تقدیر و ستایش قرار گیرد، در ادامه جوانی و زندگی آینده تشدید شده و زمینهساز اندیشههای انسان دوستانه قرار میگیرد.
از سوی دیگر گذشت كردن كه یك تمایل غیرخودخواهانه و از سر انسان دوستی نسبت به دیگران است تأثیر مثبتی بر رشد اخلاقی نوجوان و جوان میگذارد.در شرایطی كه نوجوانها عموماً خود مركزبین و تا اندازهای خود خواه هستند وقتی كه رفتار بزرگسالان همراه با فداكاری باشد، زمینه خوبی برای ایجاد احساس اخلاقی مثبت در آنان فراهم میكند. بیجهت نیست كه همه ادیان الهی و تمام عرفا و حكما و مربیان بزرگ، همگان را به چنین رفتاری توصیه كردهاند. به طور كلی برای تقویت اخلاق مثبت در جوان بایستی نگاه صرفاً سنتی به جوان را متحول كرد و با دیدگاهی مدرن به پرورش اخلاق نوجوان و جوان پرداخت. به عبارت دیگر فقط با نصیحت و سخنرانی نمیتوان از بسیاری نوآسیبهای جامعه جلوگیری كرد. محققین بر این باورند رشد احساس، هیجان، خشم و محبت، اعتماد به دیگران و حس كنجكاوی ویژگیهای اخلاقی فرد را میسازد. در سنین ۱۸-۶ سالگی دورهایاست بسیار حساس كه شخصیت فرد حالت ژلاتینی دارد و بحث هویت جوی مطرح است. هویت جنسی، فكری، عاطفی و اقتصادی و... نوجوان بایستی به آنها پاسخ دهد. در این میان نیازمند یك راهنمای دلسوز و دانا میباشد كه با راهنماییهای خردمندانهاش، شخص را رهبری كرده تا مسیر صحیحی را در زندگی انتخاب كند. از سوی دیگر برخورد والدین در برابر خطای نوجوان از اهمیت ویژهای برخوردار است.
به عنوان نمونه، رفتار والدین در برابر سیگار كشیدن نوجوان نبایستی همراه با خشونت و محرومیت از محبت باشد كه در این روش والدین محبت خود را از نوجوان بازمیدارند و با بیاعتنایی یا خشونت رفتار میكنند كه در این حالت احتمال لجبازی و گرایش نوجوان به آن عمل بیشتر خواهد شد.
دانیل هارت، روانشناس بر این باور است: «اخلاقیات از یك سو نمایانگر فداكاری و گذشتن فرد از برخی منافع خود به سوی مصالح دیگران است و از سوی دیگر در پیش گرفتن خردمندانهترین راهی كه دستیابی به مصالح روشنبینانه فرد را امكانپذیر میكند.»
درونی شدن رفتار اخلاقی، در خودانگاره و احساس هویت نوجوان و جوان است تنها كسانی كه اعتقادات اخلاقی آنها بخش مهمی از هویت و ساختار شخصیتیشان شده رفتاری خلاف اخلاق را پشت پا زدن به هویت خود محسوب میكنند و از چنین كاری اجتناب میورزند. رشد وجدان از دوره پیش دبستانی شروع میشود؛ یعنی زمانی كه كودك هنجارهایی را برای رفتار قابل قبول در ذهن خود ایجاد میكند. پس دوره كودكی و نوجوانی دورانی است با اهمیت و توجه به آن ضروریتر و با اهمیتتر.
گسل میان نسلها
شکاف نسلها بر قطع پیوندها و روابط بین نسلی اشاره دارد و نخستین بار در دهه ۶۰ میلادی توسط صاحبنظران اجتماعی در کشورهای غربی مطرح شد که به بررسی و ساختارشناسی اختلافات فرهنگی میان والدین و فرزندان میپرداخت. این پدیده از آن تاریخ تا امروز از ابعاد گوناگون مورد بررسی قرار گرفته و تعاریف متفاوتی نیز برای آن ارائه شده است.
یکی از جامعترین تعاریف، شکاف یا فاصله میان نسلها را چنین تبیین میکند: شکاف نسلها مفهومی است که اختلاف فاحش روانی، اجتماعی، فرهنگی و تفاوت معنادار در بینش و آگاهی، باورها، تصورات، انتظارات، جهتگیریهای ارزشی و الگوهای رفتاری میان ۲ نسل همزمان در یک جامعه را مورد توجه قرار میدهد.
در کشور ما نیز همانند دیگر ملل و بویژه کشورهای در حال توسعه، فاصله نسلها و تبعات ناشی از آن در شوون زندگی فردی و اجتماعی افراد بوضوح عیان است و لزوم چارهاندیشی برای آن بر کسی پوشیده نیست.
بخصوص در سالهای اخیر که در برخی مناسبات رفتاری فاصله میان نسلها با وجود اخطارها و افکارها در حال تبدیل به شکافی عمیق و دامنهدار است و محل مناقشات و نابسامانی بسیار میشود. در این مقاله، فهرستی از مهمترین عوامل به وجود آورنده شکاف نسلها در جامعه ایرانی همراه توضیح مختصری ارائه شده است.
تغییر و تحول گسترده در شوون زندگی
تغییر دائمی اجتنابناپذیر است و امری مذموم و ناپسند شمرده نمیشود؛ اما نبود سیستمی برای جذب تغییرات و بومی کردن آن، نابرابری دسترسی به اطلاعات، انجماد فکری درباره لزوم پذیرش تحول و بدبین بودن درخصوص مظاهر دنیای جدید، تغییرات گسترده و عمیق را به عامل اصلی شکاف میان نسلها تبدیل میکند. تغییرات در حوزههای متنوع زندگی نظیر فنی، تکنولوژیکی، فلسفه زندگی و شیوههای انجام کار دائمی است و با گسترش ارتباطات نسلهای اجتماعی به تناوب از آن بهرهمند میشوند.
پیشرفتها و ابداعات جدید از هر سو زندگی بشر را در برمیگیرند و نسلهای جدید به فراخور علاقه و اقتضای سنی سریعتر از آن آگاه میشوند و دنیای فکری خویش را براساس آن پایهریزی میکنند.
آنها در دسترسی به اطلاعات تغییر و شناخت و یادگیری آن در جامعه نقش پیشرو را بازی میکنند و والدین و بزرگترها غالبا از غافله جا میمانند.
یک مثال آشکار در این باره کاربردهای رایانه و اینترنت در امور روزمره است که در یک خانواده، جوانها و نوجوانان از اطلاعات و روشهای به روز آن بهره می برند و در مقابل، والدین و سالمندان به قول خودشان حتی بلد نیستند رایانه را روشن کنند یا به فضای مجازی وب متصل شوند.
ناگفته پیداست این مظاهر نوین زندگی، دنیای جدیدی برای نسلهای نو می سازد که بزرگترها با آن بیگانهاند و حتی کار به جایی میرسد که شنیدن جملاتی نظیر «دوره و زمانه عوض شده» و «جوانهای امروزی در دنیای خودشان سیر میکنند» این روزها عادی و تکراری شده است.
مروری بر تحولات اجتماعی نشان میدهد جمود فکری همواره در برابر تغییر ایستادگی میکند و حتی آن را غیراخلاقی و هنجارشکن میداند. از این رو تقابل سنت و مدرنیته به رویارویی ثبات و تغییر تعبیر میشود. والدین و بزرگترها ثبات را عاملی برای هدایت نسل جدید تلقی میکنند و عدول از آن را نمیپذیرند.
دیگر این که اخلاقیات، شرع و اصالت امور را به سنت نسبت میدهند و تغییر و بیثباتی را عاری از آن میپندارند. این انجماد فکری حتی با تغییر آشکار شیوههای زندگی نیز از میان نمیرود و اصرار بر حفظ آن سردرگمی و تعلیق را در جامعه باعث میشود، کنشهای مختلف اجتماعی به کار میافتد و تضادها آشکار میشود.
اینجاست که بیهویتی نسلی تازه رخ مینماید، چرا که نمیتواند میان آنچه به نظرش درست میرسد، آنچه واقعیت دارد و آنچه به وی القا میشود رابطهای معقول و مناسب بیابد.
دیگر آن که تبعات ناشی از تغییر بر یکدیگر و بر ماهیت تغییر تاثیر میگذارند و یکدیگر را تشدید میکنند.
اینچنین میشودکه تجلی تغییرات گاهی از حقیقت موجود آن در جامعه پیشی میگیرد؛ برای مثال جوانی برآمده از یک خانواده سنتی و مذهبی با تفکرات آوانگارد یا لاابالیگری دست و پنجه نرم میکند .
نارساییهای تعلیم و تربیت
والدین فرزند را برای زندگی در آینده تربیت نمیکنند. معیارهای تعلیم و تربیت آنها بیشتر به گذشته نظر دارد. آنان تلاش میکنند با الگو قرار دادن خویش از فرزندشان انسانی شبیه خود بسازند. آن هم با معیارها و باورهایی که در سن و سال خودشان قبول میکنند و میپذیرند و ممکن است برای فرزند نامفهوم باشد.
اقتضائات سنی معمولا نادیده گرفته میشود و والدین حتی خطاهای خویش را در دوران نوجوانی و جوانی تجربههای شخصی میپندارند و تجربه آنها را برای فرزندان قبیح تصویر میکنند.
جالب این که آنچه در جامعه ما فرزندسالاری نامیده میشود، در حقیقت فرزند ابزاری است؛ چراکه فرزندان در معرض تبدیل به شخصیتی قرار دارند که والدین آرزو میبرند در این حوزه تجربیات اصیل و بکر زندگی بیشتر در لفافه نصایح آزاردهنده و تکراری همراه با ملغمهای از خاطرات، حرفها و دیدگاههای قدیمی و غیرکاربردی به نسلهای تازه منتقل میشود و آنچه نتیجه میدهد، گوشهایی است که نصیحت نمیگیرد و دلخوری بزرگترها که به عقل و ادراک سالم جوانها مشکوکند!
نارسایی در انتقال میراث گذشتگان و تجربههای صحیح و کاربردی به دلیل آشکار کردن تضادها و ناهمگونیها در خط مشی زندگی و اختلافات کلامی بتدریج یا یکباره به شکاف عمیق میان نسلها دامن میزند و مشکل را حادتر میکند.
تصویر ناعادلانه و مخربی که گاهی بزرگترها از نسل جوان میسازند و آنها را به بیاعتنایی نسبت به آموزههای دینی، ریشههای تاریخی و شوون اصیل رفتاری متهم میکنند، نتیجه همین ناتوانی در انتقال مفاهیم، دریافت بازخورد و اختلافات ناشی از رابطه ناقص است.
شرایط اقتصادی
شرایط اقتصادی بر شیوه زندگی نسلها تاثیر میگذارد و حتی ممکن است به بیگانگی آنها از یکدیگر و بروز تلقیهای متضاد از زندگی و هویت فردی و اجتماعی منجر شود. تغییر شرایط اقتصادی افراد هر نسلی را به مقایسه با نسلهای دیگر وامیدارد و مناسبات عقیدتی و رفتاری آنان را تا حد خودرایی و خویشتنمداری توجیه میکند.
استقلال اعضای یک نسل و برآورده کردن انتظارات نیز در گرو توانایی اقتصادی است و تحقق نیافتن آنها به نارضایتی و فاصله میان نسلها میانجامد. یک مثال در این باره مشکلات ناشی از بالا رفتن سن ازدواج است.
پسر جوانی که تا ۳۰ سالگی در خانه پدرش میماند، با مقایسه شرایط خود و پدر به این نتیجه میرسد که وی الگوی مناسبی برای زندگیاش نیست؛ چراکه چنین شرایطی را تجربه نکرده است. این الگوزدایی رابطه دختران و مادران را نیز شامل میشود و به انزوای ذهنی یک نسل با اسلاف خویش دامن میزند.
بیپاسخ ماندن نیاز یک نسل به استقلالطلبی و نداشتن توانایی مالی برای ترک خانواده اولیه و تشکیل خانوادهای جدید با معیارها و آرمانهای نوین هویت حقیقی و آرمانی وی را مخدوش میکند و با ادامه این روند شکاف میان نسلها عمیقتر و مخربتر میشود.
مقاومت منفی در برابر تغییر ارزشها
درباره تغییر ارزشها معمولا خلط مبحث میشود و به دلیل موضعگیریهای ضد و نقیض و نامناسب در این باره پرداختن به آن نیز بر پیچیدگی مبحث میافزاید. در این باره به ذکر مثالی ساده اکتفا میشود که شاید تا حدی روشنگر موضوع باشد.
دختران امروزی برخلاف مادرانشان مهارتهایی نظیر آشپزی، دوخت و دوز و صنایع دستی را ارزش تلقی نمیکنند و اصرار مادران بر یادگیری این مهارتها اغلب محل مناقشه و تقابل میشود. حتی اصرارها و انکارها در این باره به جدل درباره حقوق زن در خانواده و اجتماع میانجامد و موجب تضادهای بیشتر میشود.
در حالی که میتوان پذیرفت دختران نسلهای جدید با مردانی از نسل خودشان ازدواج میکنند و به هر ترتیب با تفاهم متقابل مشکلات را از پیش رو برمیدارند. علاوه بر آن، یادگیری چنین مهارتهایی بنا به اقتضای زندگی الزامی میشود و مانند آداب کودکداری هر زمانی که لازم باشد فرا گرفته میشود.
با پذیرش مثبت درباره تغییر ارزشها هر چند بر نادرست یا کاذببودن آنها اصرار باشد، حداقل پیوندهای عمیق خانوادگی گسسته نمیشود و موضعگیریهای غیرمنطقی بر مشکلات نمیافزاید. جای ارزشهای قدیمی خالی نمیماند و ارزشهای نوین در میان نسلهای جدید پذیرفته و درونی میشوند که در هر صورت مقاومت در برابر آنها بر مشکلات شکاف نسلها میافزاید.
ضعفها و کارکرد نادرست نهاد خانواده
خانواده واحد بنیادی اجتماع است و پیوندهای نسبی و اصیل نظیر رابطه ولدی، والدی، برادری و خواهری در آن وجود دارد که از اعضای خود در برابر ناملایمات اجتماعی حمایت میکند. نقش این نهاد در جلوگیری از فاصله نسلها بر کسی پوشیده نیست، اما به دلیل نارساییهای مختلف که از جنبههای رفتاری و روانشناسی قابل بررسی است، برخی خانوادهها نهتنها در این زمینه به یاری نسلهای جداافتاده نمیشتابند، بلکه به عمیقتر شدن فاصلهها نیز دامن میزنند.
اعطای آزادیهای بیحد و حصر به فرزندان، اعتماد کامل به جامعه برای اجتماعی شدن نسلهای نوپا، دور کردن فرزند از محیط خانواده به بهانه مشغله کاری والدین و از طریق سپردن آنها به مهد و مراکز آموزشی مشکلاتی هستند که در این حوزه مطرح میشود و ریشه آن را باید در رفتار و مسوولیتشناسی اعضای خانواده و بویژه والدین جستجو کرد.
علاوه بر آن، کمرنگ بودن پیوندهای عاطفی و ارتباطات کلامی در خانواده موجب میشود فاصله میان نسلها تا رسیدن به مرحله بحران و آشکاری تضادهای اساسی پنهان بماند و فرصتهای مغتنم و ارزشمندی که این نهاد برای همگرایی خانواده در اختیار دارد ناکارآمد و بیتاثیر شود.
تبلیغات
جهان مدرن با تبلیغات پیوند خورده است. انتفاع اقتصادی از راههای مختلفی نظیر ترویج مد و تبلیغ مصرفگرایی، زیادهخواهی و راحتطلبی بر مناسبات اجتماعی تاثیر میگذارد و توقعات جدید و بیسابقه میآفریند.
نسل نوپا نیز به فراخور سن و روحیه کمالگرایی خود به مطالبه این توقعات جدید میپردازد و برآوردهنشدن انتظارات موجب نارضایتی آنها میشود. ناگفته پیداست نارضایتی بتدریج به افزایش فاصلهها و حتی خصومت منجر میشود و میان نسلها تضادهای نامعقول رفتاری به وجود میآورد.
بیپاسخ ماندن پرسشها
چنانکه اشاره شد، نسلهای تازه در زندگی اجتماعی با تغییرات دائمی مواجه میشوند و این تقابل و سردرگمی موجب پرسشگری میشود و اگر پاسخها قانعکننده نباشد یا حداقل به زبانی قابل فهم برای نسل جدید ارائه نشود، بر فاصلهها میافزاید. پرسشگران به پرسشگران میپیوندند و در مقابل کسانی که پرسش نمیکنند و پاسخی هم برای پرسشها ندارند صف میآرایند.
از آنجا که بزرگترها میدانند در فرهنگ، همیشه حق با بزرگترهاست و دهان کوچکترها همیشه بوی شیر میدهد، اغلب گفتگوی منطقی میان طرفین انجام نمیشود و کار به تخریب و بدگویی میکشد. مگر آن که مصلحی پیدا شود و برای آشتی میانداری کند. البته اگر صدایش به جایی برسد و قانع کردن و قانع شدنی در کار باشد.
عدم پذیرش تفاوت دیدگاهها
تفاوت دیدگاهها طبیعی و اغلب سازنده است. در مقابل رد نظرهای مخالف و دیدگاههای متفاوت و خودرایی و خود حقبینی به نفی شعور و درک صاحبان سایر دیدگاهها تعبیر میشود و قدرت تخریبی ایجاد میکند. هنگامی که فرد یا نسلی تنها دیدگاه ویژهای را که مورد تایید او و همقطارانش است بپسندد و از پذیرش یا شنیدن نظر مخالف سر باز زند، زمینههای جدایی میان افراد فراهم میآید.
این را هم باید از نارساییهای فرهنگی جامعه ایرانی دانست و مطلقگرایی کاذبی که گاهی گریبانگیر گروهها و نسلها میشود و به طرد آنها از یکدیگر میانجامد.
اسکار وایلد، نویسنده ایرلندی در این باره سخن نغزی دارد که ذکرش خالی از لطف نیست. به زعم وی: «وقتی همه با من هم عقیده میشوند تازه احساس میکنم که اشتباه کردهام»
آسیب دیگری که در این حوزه مطرح میشود، نبود فرهنگ گفتگو است. تمایل نداشتن برای بحث منطقی، تفاوت نسلها را پذیرفته نشده باقی میگذارد و جز شکاف میان اعضای آن چارهای نمیماند. محترم شمردن عقیده و دیدگاه دیگران در جامعه ما تنها در حد حرف باقی میماند و به قول خودمان «آخرش هم حرف خودت را میزنی».
اعمال محدودیتهای نابجا
والدین اغلب فرزندانشان را در معرض خطر و تمایل به آن فرض میکنند. آنها اراده و اختیار نسلهای جوان را برای پرهیز و امتناع قبول ندارند و همواره میکوشند با نظارت دقیق جوانان را از آسیبها مصون نگهدارند.
اعمال محدودیت درباره دوستیابی، نحوه لباس پوشیدن، معاشرت و حتی صحبت و اظهارنظر کردن تفاوتهای فکری و شوون رابطه میان نسلها را بهصورت منفی تجلی میدهد و راه زندگی آنان را از یکدیگر جدا میکند.
تجربه سالهای اخیر نیز گواهی میدهد محدودیت و محرومیت آنجا که نابجا یا بیش از اندازه باشد، نتیجه کاملا معکوسی در پی دارد و مخفیکاری و تضعیف رابطه صادقانه را موجب میشود.
عدم حمایت فکری
حلقه رابطه میان دو یا چند نسل که آنها را از شکاف و جدایی نجات میدهد حمایت فکری و انتقال صحیح روشهای مواجهه با مناسبات زندگی است. هر نسلی در دوره خودش زندگی میکند. با این حال از تجارب و راهنماییهای نسل پیشین بینیاز نیست. عدم حمایت فکری و عملی، نسلهای تازه را در برابر واقعیات زندگی تنها و بیتجربه رها میکند و به بیغوله میکشاند.
بزرگترها باید بپذیرند که جامعه را جوانترها میسازند و رشد و سلامت یک اجتماع پویا، در گرو فعالیت و کامیابی جوانان آن است. تجربههای زندگی که در فرهنگ عرفی ما، چون گوهر گرانبها هستند، تنها در صورتی ارزشمندند که به جوانترها منتقل شوند تا به کار آیند و چیزی بر آنها افزوده شود.
عدم حمایت نسلهای پیشین از جوانترها بویژه در حوزه اندیشه برای آنان خلاهای روانی بزرگی پدید میآورد که در برابر آنها چه غالب باشند و چه مغلوب جز جدایی و شکاف نسبت به پیشینیان حاصلی ندارد.
پیامدهای شکاف نسلها
شکاف نسلها جامعه را از تکاپو و اشتیاق نسلهای جوان و تازه نفس محروم میسازد و عرصه را بر خلاقیت و نوآوری تنگ میکند.
جامعه را از تبدیل شدن به یک پیکر واحد باز میدارد، انسجام سازنده آن را برهم میزند. تجارب پرسابقه و مهارتهای ارزشمند رفتاری و عملکردی نسلهای زنجیروار را عقیم میگذارد و راههای پیشرفت را مسدود میکند.
جو اعتماد را از بین میبرد و منافع فرد را بر مصالح جمعی مقدم جلوه میدهد. شکاف نسلها در میان اعضای خانواده اختلاف و پرخاشگری بهوجود میآورد و بحرانهای بیرونی را به محیط امن و آرام خانواده میکشاند، بر عصبیت اجتماعی میافزاید و موضعگیری افراد و گروههای سنی علیه یکدیگر را در عرصههای مختلف موجب میشود، پیوندهای عاطفی را که لازمه حیات اجتماعی انسان است بتدریج ضعیف میکند و بیگانگی افراد یک خانواده، فامیل، محله و شهر را با یکدیگر رقم میزند. شکاف نسلها بحرانی است که بحران میآفریند.
اجتماعی شدن در دورههای مختلف
در گذشته افراد ۲ یا ۳ نسل در دورههای اجتماعی مشابه رشد و زندگی میکردند. رابطه دوستی میان افراد با اختلاف سنی زیاد شکل میگرفت. پدربزرگها میتوانستند برای نوههایشان از آیین و آداب زندگی صحبت کنند و این اطمینان وجود داشت که نصیحتها و عبرتها به کار آنان نیز میآید.
سنتها و ثبات جنبه کاربردی داشتند و به عنوان ارزش و هنجاری فردی و اجتماعی پذیرفته میشدند. در مقابل امروز دورههای اجتماعی شدن کوتاه است. اختلاف سنی ناچیز میان افراد شرایط کاملا متفاوتی برای اجتماعی شدن آنها رقم میزند، بینش و تلقی جداگانهای به آنها میبخشد.
دیگر والدین و سالمندان حرفهای نوجوانان را در نمییابند و از دنیای فکری آنان اظهار بیاطلاعی میکنند. نصایح و عبرتها عملا به کار نمیآیند، رابطه کلامی کاهش مییابد و فاصله میان نسلها بیشتر و بیشتر میشود.
ناگفته نماند کوتاه شدن دورههای اجتماعی در جوامع روبه توسعه شدت بیشتری دارد و در کشور ما وضعیت بهگونهای است که برخی شوون یک دوره اجتماعی شدن حتی یک نسل را در بر نمیگیرد.
بسیار مشاهده میشود افرادی که ۳ یا ۴ سال با یکدیگر اختلاف سنی دارند، برای مثال فرزندان یک خانواده با هم تفاهم ندارند و ارزشها و هنجارهای متفاوتی را پذیرفتهاند. رابطههای دوستی نیز دستخوش تغییر شده است.
اختلافات سنی در گروههای دوستی به حداقل رسیده و نوجوانان و جوانان به دوستی با افرادی که بیش از ۲ یا ۳ سال با آنها اختلاف سنی دارند، روی خوش نشان نمیدهند.
عامل دیگری که در روند اجتماعی شدن نسلهای تازه دخالت و ماهیت ساختاری آن را دگرگون میکند، منابع تاثیرپذیری است.
دیگر همچون گذشته خانواده و آداب و رسوم سنتی تنها منبع آشنایی فرد با زندگی اجتماعی نیست و اطلاعات محیطی، ارتباطات مجازی و نگرشهای جهانشمول بخشی از شرایط اجتماعی شدن را تشکیل میدهند که بسیار هم پرقدرت ظاهر میشوند و حتی تاثیر خانواده و سنتها را پس میزنند.
- شكاف نسلها بر قطع پيوندها و روابط بين نسلي اشاره دارد و نخستين بار در دهه 60 ميلادي توسط صاحبنظران اجتماعي در كشورهاي غربي مطرح شد كه به بررسي و ساختارشناسي اختلافات فرهنگي ميان والدين و فرزندان ميپرداخت. اين پديده از آن تاريخ تا امروز از ابعاد گوناگون مورد بررسي قرار گرفته و تعاريف متفاوتي نيز براي آن ارائه شده است.
يكي از جامعترين تعاريف، شكاف يا فاصله ميان نسلها را چنين تبيين ميكند: شكاف نسلها مفهومي است كه اختلاف فاحش رواني، اجتماعي، فرهنگي و تفاوت معنادار در بينش و آگاهي، باورها، تصورات، انتظارات، جهتگيريهاي ارزشي و الگوهاي رفتاري ميان 2 نسل همزمان در يك جامعه را مورد توجه قرار ميدهد.
در كشور ما نيز همانند ديگر ملل و بويژه كشورهاي در حال توسعه، فاصله نسلها و تبعات ناشي از آن در شوون زندگي فردي و اجتماعي افراد بوضوح عيان است و لزوم چارهانديشي براي آن بر كسي پوشيده نيست.
بخصوص در سالهاي اخير كه در برخي مناسبات رفتاري فاصله ميان نسلها با وجود اخطارها و افكارها در حال تبديل به شكافي عميق و دامنهدار است و محل مناقشات و نابساماني بسيار ميشود. در اين مقاله، فهرستي از مهمترين عوامل به وجود آورنده شكاف نسلها در جامعه ايراني همراه توضيح مختصري ارائه شده است.
تغيير و تحول گسترده در شوون زندگي
تغيير دائمي اجتنابناپذير است و امري مذموم و ناپسند شمرده نميشود؛ اما نبود سيستمي براي جذب تغييرات و بومي كردن آن، نابرابري دسترسي به اطلاعات، انجماد فكري درباره لزوم پذيرش تحول و بدبين بودن درخصوص مظاهر دنياي جديد، تغييرات گسترده و عميق را به عامل اصلي شكاف ميان نسلها تبديل ميكند. تغييرات در حوزههاي متنوع زندگي نظير فني، تكنولوژيكي، فلسفه زندگي و شيوههاي انجام كار دائمي است و با گسترش ارتباطات نسلهاي اجتماعي به تناوب از آن بهرهمند ميشوند.
پيشرفتها و ابداعات جديد از هر سو زندگي بشر را در برميگيرند و نسلهاي جديد به فراخور علاقه و اقتضاي سني سريعتر از آن آگاه ميشوند و دنياي فكري خويش را براساس آن پايهريزي ميكنند.
آنها در دسترسي به اطلاعات تغيير و شناخت و يادگيري آن در جامعه نقش پيشرو را بازي ميكنند و والدين و بزرگترها غالبا از غافله جا ميمانند.
يك مثال آشكار در اين باره كاربردهاي رايانه و اينترنت در امور روزمره است كه در يك خانواده، جوانها و نوجوانان از اطلاعات و روشهاي به روز آن بهره مي برند و در مقابل، والدين و سالمندان به قول خودشان حتي بلد نيستند رايانه را روشن كنند يا به فضاي مجازي وب متصل شوند.
ناگفته پيداست اين مظاهر نوين زندگي، دنياي جديدي براي نسلهاي نو مي سازد كه بزرگترها با آن بيگانهاند و حتي كار به جايي ميرسد كه شنيدن جملاتي نظير «دوره و زمانه عوض شده» و «جوانهاي امروزي در دنياي خودشان سير ميكنند» اين روزها عادي و تكراري شده است.
مروري بر تحولات اجتماعي نشان ميدهد جمود فكري همواره در برابر تغيير ايستادگي ميكند و حتي آن را غيراخلاقي و هنجارشكن ميداند. از اين رو تقابل سنت و مدرنيته به رويارويي ثبات و تغيير تعبير ميشود. والدين و بزرگترها ثبات را عاملي براي هدايت نسل جديد تلقي ميكنند و عدول از آن را نميپذيرند.
ديگر اين كه اخلاقيات، شرع و اصالت امور را به سنت نسبت ميدهند و تغيير و بيثباتي را عاري از آن ميپندارند. اين انجماد فكري حتي با تغيير آشكار شيوههاي زندگي نيز از ميان نميرود و اصرار بر حفظ آن سردرگمي و تعليق را در جامعه باعث ميشود، كنشهاي مختلف اجتماعي به كار ميافتد و تضادها آشكار ميشود.
اينجاست كه بيهويتي نسلي تازه رخ مينمايد، چرا كه نميتواند ميان آنچه به نظرش درست ميرسد، آنچه واقعيت دارد و آنچه به وي القا ميشود رابطهاي معقول و مناسب بيابد.
ديگر آن كه تبعات ناشي از تغيير بر يكديگر و بر ماهيت تغيير تاثير ميگذارند و يكديگر را تشديد ميكنند.
اينچنين ميشودكه تجلي تغييرات گاهي از حقيقت موجود آن در جامعه پيشي ميگيرد؛ براي مثال جواني برآمده از يك خانواده سنتي و مذهبي با تفكرات لااباليگري دست و پنجه نرم ميكند و...
نارساييهاي تعليم و تربيت
والدين فرزند را براي زندگي در آينده تربيت نميكنند. معيارهاي تعليم و تربيت آنها بيشتر به گذشته نظر دارد. آنان تلاش ميكنند با الگو قرار دادن خويش از فرزندشان انساني شبيه خود بسازند. آن هم با معيارها و باورهايي كه در سن و سال خودشان قبول ميكنند و ميپذيرند و ممكن است براي فرزند نامفهوم باشد.
اقتضائات سني معمولا ناديده گرفته ميشود و والدين حتي خطاهاي خويش را در دوران نوجواني و جواني تجربههاي شخصي ميپندارند و تجربه آنها را براي فرزندان قبيح تصوير ميكنند.
جالب اين كه آنچه در جامعه ما فرزندسالاري ناميده ميشود، در حقيقت فرزند ابزاري است؛ چراكه فرزندان در معرض تبديل به شخصيتي قرار دارند كه والدين آرزو ميبرند در اين حوزه تجربيات اصيل و بكر زندگي بيشتر در لفافه نصايح آزاردهنده و تكراري همراه با خاطرات، حرفها و ديدگاههاي قديمي و غيركاربردي به نسلهاي تازه منتقل ميشود و آنچه نتيجه ميدهد، گوشهايي است كه نصيحت نميگيرد و دلخوري بزرگترها كه به عقل و ادراك سالم جوانها مشكوكند!
نارسايي در انتقال ميراث گذشتگان و تجربههاي صحيح و كاربردي به دليل آشكار كردن تضادها و ناهمگونيها در خط مشي زندگي و اختلافات كلامي بتدريج يا يكباره به شكاف عميق ميان نسلها دامن ميزند و مشكل را حادتر ميكند.
تصوير ناعادلانه و مخربي كه گاهي بزرگترها از نسل جوان ميسازند و آنها را به بياعتنايي نسبت به آموزههاي ديني، ريشههاي تاريخي و شوون اصيل رفتاري متهم ميكنند، نتيجه همين ناتواني در انتقال مفاهيم، دريافت بازخورد و اختلافات ناشي از رابطه ناقص است.
شرايط اقتصادي
شرايط اقتصادي بر شيوه زندگي نسلها تاثير ميگذارد و حتي ممكن است به بيگانگي آنها از يكديگر و بروز تلقيهاي متضاد از زندگي و هويت فردي و اجتماعي منجر شود. تغيير شرايط اقتصادي افراد هر نسلي را به مقايسه با نسلهاي ديگر واميدارد و مناسبات عقيدتي و رفتاري آنان را تا حد خودرايي و خويشتنمداري توجيه ميكند.
استقلال اعضاي يك نسل و برآورده كردن انتظارات نيز در گرو توانايي اقتصادي است و تحقق نيافتن آنها به نارضايتي و فاصله ميان نسلها ميانجامد. يك مثال در اين باره مشكلات ناشي از بالا رفتن سن ازدواج است.
پسر جواني كه تا 30 سالگي در خانه پدرش ميماند، با مقايسه شرايط خود و پدر به اين نتيجه ميرسد كه وي الگوي مناسبي براي زندگياش نيست؛ چراكه چنين شرايطي را تجربه نكرده است. اين الگوزدايي رابطه دختران و مادران را نيز شامل ميشود و به انزواي ذهني يك نسل با گذشتگان خويش دامن ميزند.
بيپاسخ ماندن نياز يك نسل به استقلالطلبي و نداشتن توانايي مالي براي ترك خانواده اوليه و تشكيل خانوادهاي جديد با معيارها و آرمانهاي نوين هويت حقيقي و آرماني وي را مخدوش ميكند و با ادامه اين روند شكاف ميان نسلها عميقتر و مخربتر ميشود.
مقاومت منفي در برابر تغيير ارزشها
دختران امروزي برخلاف مادرانشان مهارتهايي نظير آشپزي، دوخت و دوز و صنايع دستي را ارزش تلقي نميكنند و اصرار مادران بر يادگيري اين مهارتها اغلب باعث درگیری و تقابل ميشود. حتي اصرارها و انكارها در اين باره به جدل درباره حقوق زن در خانواده و اجتماع ميانجامد و موجب تضادهاي بيشتر ميشود.
در حالي كه ميتوان پذيرفت دختران نسلهاي جديد با مرداني از نسل خودشان ازدواج ميكنند و به هر ترتيب با تفاهم متقابل مشكلات را از پيش رو برميدارند. علاوه بر آن، يادگيري چنين مهارتهايي بنا به اقتضاي زندگي الزامي ميشود و مانند آداب كودكداري هر زماني كه لازم باشد فرا گرفته ميشود.
با پذيرش مثبت درباره تغيير ارزشها هر چند بر نادرست يا كاذببودن آنها اصرار باشد، حداقل پيوندهاي عميق خانوادگي گسسته نميشود و موضعگيريهاي غيرمنطقي بر مشكلات نميافزايد. جاي ارزشهاي قديمي خالي نميماند و ارزشهاي نوين در ميان نسلهاي جديد پذيرفته و دروني ميشوند كه در هر صورت مقاومت در برابر آنها بر مشكلات شكاف نسلها ميافزايد.
ضعفها و كاركرد نادرست نهاد خانواده
خانواده واحد بنيادي اجتماع است و پيوندهاي نسبي و اصيل نظير رابطه فرزندی، والدي، برادري و خواهري در آن وجود دارد كه از اعضاي خود در برابر ناملايمات اجتماعي حمايت ميكند. نقش اين نهاد در جلوگيري از فاصله نسلها بر كسي پوشيده نيست، اما به دليل نارساييهاي مختلف كه از جنبههاي رفتاري و روانشناسي قابل بررسي است، برخي خانوادهها نهتنها در اين زمينه به ياري نسلهاي جداافتاده نميشتابند، بلكه به عميقتر شدن فاصلهها نيز دامن ميزنند.
اعطاي آزاديهاي بيحد و حصر به فرزندان، اعتماد كامل به جامعه براي اجتماعي شدن نسلهاي نوپا، دور كردن فرزند از محيط خانواده به بهانه مشغله كاري والدين و از طريق سپردن آنها به مهد و مراكز آموزشي مشكلاتي هستند كه در اين حوزه مطرح ميشود و ريشه آن را بايد در رفتار و مسووليتشناسي اعضاي خانواده و بويژه والدين جستجو كرد.
علاوه بر آن، كمرنگ بودن پيوندهاي عاطفي و ارتباطات كلامي در خانواده موجب ميشود فاصله ميان نسلها تا رسيدن به مرحله بحران و آشكاري تضادهاي اساسي پنهان بماند و فرصتهاي مغتنم و ارزشمندي كه اين نهاد براي همگرايي خانواده در اختيار دارد ناكارآمد و بيتاثير شود.
تبليغات
جهان مدرن با تبليغات پيوند خورده است.سودجویی های اقتصادي از راههاي مختلفي نظير ترويج مد و تبليغ مصرفگرايي، زيادهخواهي و راحتطلبي بر مناسبات اجتماعي تاثير ميگذارد و توقعات جديد و بيسابقه ميآفريند.
نسل نوپا نيز به فراخور سن و روحيه كمالگرايي خود به مطالبه اين توقعات جديد ميپردازد و برآوردهنشدن انتظارات موجب نارضايتي آنها ميشود. ناگفته پيداست نارضايتي بتدريج به افزايش فاصلهها و حتي خصومت منجر ميشود و ميان نسلها تضادهاي نامعقول رفتاري به وجود ميآورد.
بيپاسخ ماندن پرسشها
چنانكه اشاره شد، نسلهاي تازه در زندگي اجتماعي با تغييرات دائمي مواجه ميشوند و اين تقابل و سردرگمي موجب پرسشگري ميشود و اگر پاسخها قانعكننده نباشد يا حداقل به زباني قابل فهم براي نسل جديد ارائه نشود، بر فاصلهها ميافزايد.
از آنجا كه بزرگترها میگویند در فرهنگ، هميشه حق با بزرگترهاست و دهان كوچكترها هميشه بوي شير ميدهد، اغلب گفتگوي منطقي ميان طرفين انجام نميشود و كار به تخريب و بدگويي ميكشد. مگر آن كه مصلحي پيدا شود و براي آشتي ميانداري كند. البته اگر صدايش به جايي برسد و قانع كردن و قانع شدني در كار باشد.
عدم پذيرش تفاوت ديدگاهها
تفاوت ديدگاهها طبيعي و اغلب سازنده است. در مقابل رد نظرهاي مخالف و ديدگاههاي متفاوت و خودرايي و خود حقبيني به نفي شعور و درك صاحبان ساير ديدگاهها تعبير ميشود و قدرت تخريبي ايجاد ميكند. هنگامي كه فرد يا نسلي تنها ديدگاه ويژهاي را كه مورد تاييد او و همقطارانش است بپسندد و از پذيرش يا شنيدن نظر مخالف سر باز زند، زمينههاي جدايي ميان افراد فراهم ميآيد.
اين را هم بايد از نارساييهاي فرهنگي جامعه ايراني دانست و مطلقگرايي كاذبي كه گاهي گريبانگير گروهها و نسلها ميشود و به طرد آنها از يكديگر ميانجامد.
اسكار وايلد، نويسنده ايرلندي میگوید: "وقتي همه با من هم عقيده ميشوند تازه احساس ميكنم كه اشتباه كردهام."
آسيب ديگري كه در اين حوزه مطرح ميشود، نبود فرهنگ گفتگو است. تمايل نداشتن براي بحث منطقي، تفاوت نسلها را پذيرفته نشده باقي ميگذارد و جز شكاف ميان اعضاي آن چارهاي نميماند. محترم شمردن عقيده و ديدگاه ديگران در جامعه ما تنها در حد حرف باقي ميماند و به قول خودمان "آخرش هم حرف خودت را ميزني."
اعمال محدوديتهاي نابجا
والدين اغلب فرزندانشان را در معرض خطر و تمايل به آن فرض ميكنند. آنها اراده و اختيار نسلهاي جوان را براي پرهيز و امتناع قبول ندارند و همواره ميكوشند با نظارت دقيق جوانان را از آسيبها مصون نگهدارند.
اعمال محدوديت درباره دوستيابي، نحوه لباس پوشيدن، معاشرت و حتي صحبت و اظهارنظر كردن تفاوتهاي فكري و شوون رابطه ميان نسلها را بهصورت منفي تجلي ميدهد و راه زندگي آنان را از يكديگر جدا ميكند.
تجربه سالهاي اخير نيز گواهي ميدهد محدوديت و محروميت آنجا كه نابجا يا بيش از اندازه باشد، نتيجه كاملا معكوسي در پي دارد و مخفيكاري و تضعيف رابطه صادقانه را موجب ميشود.
عدم حمايت فكري
حلقه رابطه ميان دو يا چند نسل كه آنها را از شكاف و جدايي نجات ميدهد حمايت فكري و انتقال صحيح روشهاي مواجهه با مناسبات زندگي است. هر نسلي در دوره خودش زندگي ميكند. با اين حال از تجارب و راهنماييهاي نسل پيشين بينياز نيست. عدم حمايت فكري و عملي، نسلهاي تازه را در برابر واقعيات زندگي تنها و بيتجربه رها ميكند و به بيغوله ميكشاند.
بزرگترها بايد بپذيرند كه جامعه را جوانترها ميسازند و رشد و سلامت يك اجتماع پويا، در گرو فعاليت و كاميابي جوانان آن است. تجربههاي زندگي كه در فرهنگ عرفي ما، چون گوهر گرانبها هستند، تنها در صورتي ارزشمندند كه به جوانترها منتقل شوند تا به كار آيند و چيزي بر آنها افزوده شود.
عدم حمايت نسلهاي پيشين از جوانترها بويژه در حوزه انديشه براي آنان خلاهاي رواني بزرگي پديد ميآورد كه در برابر آنها چه غالب باشند و چه مغلوب جز جدايي و شكاف نسبت به پيشينيان حاصلي ندارد.
ارسال دیدگاه
دیدگاه شما بعد از تایید در قسمت نظرات نمایش داده خواهد شد.