تلقین در ذهن کودکان
از دیرباز هیپنوتیزم و تلقین روشهای مطلوبی برای انسان بودهاند. هرچند که غیرواقعی به نظر میرسد اما هنوز موردقبول هستند. آنچه که امروزه شاید اکثراً آن را مهم نمیدانند تلقین میباشد که بهنوعی در زندگی روزمره ما هرروز اتفاق میافتد و بهصورت ناخودآگاه وارد ضمیر ما میشود و ناخودآگاه ما برای آن برنامهریزی میکنیم.
ذهن کودک مملو از سؤالهای متفاوت است شاید عمدهترین آنها از این قبیل باشد "من کیستم؟"، "از کجا آمدهام؟"، "به چه دردی میخورم؟" این سؤالها مربوط به خودشناسی و هویت کودک است که زندگی و تصمیمهای ما بزرگترها نیز بر همان اساس شکل میگیرد. به همین علت ذهن کودک بسیار تحت تأثیر عبارتهایی کاربردی که ما آنها را خطاب میکنیم قرار میگیرد. جملههایی نظیر "تو... هستی". اگر پیام شما جملهای نظیر تو "چقدر تنبل هستی" یا "تو فوقالعادهای" باشد، درهرصورت در اعماق ضمیر ناخودآگاه کودک ثبت میشود. بارها پیشآمده که بسیاری از بزرگسالان هنگام درگیری با مشکلی بزرگ جملههای مخرب کودکی خود را زمزمه میکنند "من به درد هیچ کاری نمیکنم یا از عهده هیچ کاری بهخوبی برنمیآیم این را خودم میدانم" که وقتی به دوران کودکی این فرد برمیگردیم متوجه میشویم که پدر و مادر گاهی بهطور ناخواسته و یا بهتر بگوییم ناآگاهانه از این کلمات مخرب استفاده کرده بدون آنکه به تأثیر آن در ذهن کودک خود توجه کنند.
بچهها چون فکر میکنند بزرگترها همهچیز را میدانند و میتوانند حتی فکر بچهها را بخوانند پس باید دقت کافی در نحوه خطاب کردن آنها داشته باشیم درنتیجه وقتی ما به کودک میگوییم "تو دستوپا چلفتی هستی" او فکر میکند واقعاً همینگونه است و در این مورد نگران میشود. وقتی به بچهای میگوییم "تو مایه عذاب و دردسر هستی" او منزویشده و اعتماد نفس خود را از دست میدهد و در آن موقع واقعاً دست به آزار و اذیت میزند.
پیامهای شما هم در ضمیر خودآگاه و هم ضمیر ناخودآگاه کودک اثر میگذارد. اغلب وقتی در مشاوره ما میخواهیم بچهها خود را توصیف کنند. بیان میدارند "من بچه بدی هستم"، "اذیت میکنم"، "لوس هستم" در کلام این کودکان نشانهای از گیج شدن به چشم میخورد "درسته که مامان و بابا میگویند مرا دوست دارند اما فکر نمیکنم اینطور باشد." نتیجه این است که طرز صحبت ما بسیار اهمیت دارد. ما میتوانیم به کودک بگوییم از دستتو عصبانی هستم همینالان وسایلت را جمع کن "دیگر ترسی در مورد ماندگاری اثر گفتههایمان نباید داشته باشم؛ اما اگر بگوییم: "ای بچه لوس و بداخلاق کوچولو چرا به حرفهای من گوش نمیدهی"؛ و اگر صحبتتان همراه با دادوفریاد باشد باید منتظر پاسخ فرزندتان به همانگونه باشید. زمانی که خستهاید و حوصله بچهها را ندارید لازم نیست نقش بازی کنید. این دوگانگی باعث سردرگمی کودک شده و به او آسیب میرساند. بهتر است در مورد احساساتمان با کودکان صادق باشیم و فکر نکنیم آنان کوچک هستند. آنان میتوانند بفهمند و اینگونه حرفها را بپذیرند "امروز واقعاً خستهام" یا "الان خیلی عصبانی هستم" بخصوص اگر احساس ما همان چیزی باشد که میگوییم، بچه میتواند بفهمد که شما هم انسان هستید و چیزهای خوبی در شما یافت میشود.
عباراتی که پدران و مادران نباید بگویند:
1- هنگام آموزش نظم و ترتیب استفاده از عبارتهای تحقیرآمیز بجای دستورهای ساده
2- دادن لقبهای تحقیرآمیز به کودک، حتی دوستانه و بامزه
3- مقایسه و تحدید نکنید.
4- صحبت کردن در مورد اشتباهها یا ضعفهای کودکان در جمع و یا در حضور خودشان
5- قضاوت عجولانه که بدون شک باعث تخریب روحیه کودک میشود.
6- تحریک حس گناه برای کنترل کودک
با امتناع از بهکارگیری جملههایی اینچنین، شما میتوانید روش تربیتی خود را بهبود ببخشید. در این صورت هم شما و هم فرزندتان میتوانید احساس بهتری نسبت به یکدیگر داشته باشید.
روشهایی که باید به کار ببرید:
1-جملههای مثبت کودکان را متقاعد میسازد
هنگام دستورالعمل دادن، با کودکان واضح صحبت کنید. گاهی کودکان نمیدانند چگونه از خود مراقبت کنند، پس دستورهای ما باید مشخص باشد. مثلاً بهجای گفتن "وسط خیابان نرو" بهتر است بگوییم "تو هم همراه من از پیادهرو بیا". بهاینترتیب کودک تصویر کاری را که باید انجام دهد در ذهن مجسم کند، نه عملی که از آن منع میشود. با استفاده از کلمههای مثبت به کودکانمان میآموزیم که فکر و عملکردی مثبت داشته باشند و در شرایطی احساس قدرت و توانایی کنند، زیرا آنان میدانند که چهکارهایی انجام دهند و یا از چهکارهایی پرهیز کنند.
2-استفاده از هنر موسیقی
بهطورمعمول پدران و مادران جوان به موسیقی علاقهمندند؛ بنابراین بدون لحظه ایی تأمل حاضرند از هنر موسیقی برای تغییر در شرایط روحی خود استفاده کنند. در ماشین آواز بخوانید، آهنگهای موردعلاقه خود را تهیه کنید. چند آلت موسیقی ساز در منزل داشته باشید. بدون شک فرزند شما از نواختن ساز خوشش خواهد آمد. حداقل میتوانید لحظههای شادی را برای او فراهم کنید.
از خواندن شعر استفاده کنید: به کودکان نوپای خود آوازهای کوتاه و شعر بیاموزید. بچههای بزرگتر میتوانند اشعار موردعلاقه خود را حفظ کرده و در جمع خانواده بخوانند. شما هم همراه با آنان به نوار شعر و داستان گوش دهید و از این لحظهها لذت ببرید.
به طبیعت بروید: امکاناتی را فراهمسازید تا کودکانتان گاهی دورهم جمع شوند و در محیطی آرام بازی کنند. برای کوچکترها حتی بازی در حیاطخلوت نیز لذتبخش است. به کنار دریا بروید. غروب آفتاب را نگاه کنید یا درجایی باصفا چادر بزنید و بازیهای موردعلاقه کودکانتان را انجام دهید.
روحیه بدهید: در مواقع انجام دادن کارها به کودکان خود با تشویق و تمجید روحیه دهید، این روحیه دادن میتواند در مکانهای مقدس و عرفانی نیز یافت شود.
امید دهید: امید بهطور طبیعی در وجود هر فردی یافت میشود فقط باید مراقب باشید تا در معرض سموم خطرناک قرار نگیرد در مقابل کودکان بهخصوص جوانان از ناامیدی حرف نزنید. تحقیقات نشان داده است کودکانی که پدر و مادرشان فعالیتهای متنوعی دارند از افکار سالمتری برخوردارند و نسبت به آینده امیدوارترند آنان همواره برای ساختن زیبایی شهر تلاش میکنند.
حرف زدن غذای مغز بچههاست
امروزه بسیاری از پدران و مادران در مورد حرف زدن با فرزندانشان آگاهترند. در مورد همهچیز توضیح میدهند و برای خوشنودی کودکان با آنها حرف میزنند. امروزه پدر و مادران به قانون اولیه یادگیری زبان آگاهاند و میدانند که کودکان بیش ازآنچه که نشان میدهند میفهمند. والدین میتوانند بهجای سختگیر و جدی بودن با بچهها رفتاری ملایم و شاد داشته باشند. این روش به کودکان آزادی میدهد و آنان را تشویق به بحث و گفتگو در خانواده میکند.
مسئولیتپذیری را به کودکانمان بیاموزیم
مسئولیتهای سبک و قابل انجام به کودکان حس مسئولیتپذیری و استقلال آنها را بالابرده درنتیجه کمک به رشد و عزتنفس آنها میکند. در مواقعی که تکالیفی را انتخاب میکنید سعی کنید سهل و معمولی باشد، به کودک آموزش دهید که بتواند کارهای شخصی خود را انجام دهد همچنین کارهای که با شرکت اعضاء خانواده است به او بیاموزید. برای مثال: در سهسالگی کودکان میتوانند در چیدن وسایل غذاخوری و جمعکردن آنها کمک کنند. با بزرگتر شدن میتوانید مسئولیتهای دیگری نیز به آنها محول کنید و در موقع لازم به آنها بیاموزید که چهکارهایی انجام دهند. کودکان را تشویق و به وجودشان افتخار کنید، اما زیادهروی نکنید. وظیفهشناسی و حس مسئولیت در مورد کارهای منزل و وظایفی از این قبیل بچهها را متعهد بار میآورد. تقسیمکار بین فرزندان نوعی رقابت و احساس رضایت از انجام کار در آنها به وجود میآورد بهویژه اگر به هر یک از کودکان کارهای موردعلاقه خودش را واگذار کنیم. برای اینکه بتوانیم در کودکانمان احساس رضایت و ارزشمندی و عزتنفس به وجود بیاوریم خود باید بهعنوان والدین دارای ویژگیهای همچون قاطع، مصمم، بااراده، دارای اعتمادبهنفس و راحت و شیوهای متعادل در زندگی داشته باشیم. از ویژگیهای که میتوان در مورد والدین قاطع و مصمم نام برد میتوان به موارد زیر اشاره داشت:
1-پدر و مادر قاطع به خودشان ارزش میدهند یعنی
الف: بهاندازه بقیه اعضای خانواده برای خود اهمیت قائل هستند.
ب: بچهها مهم هستند اما باید راه برقراری ارتباط با دیگران را یاد بگیرند و خود را با شرایط وفق دهند.
ج: عصبانیت بخشی از خصلتهای ماست.
د: همسرم در زندگی مشترکمان مهم است، نویت بچهها هم میرسد.
ه: زندگی نبرد است؛ اما در کنارش خوشی هم وجود دارد.
و: گاهی خسته میشوم؛ اما میدانم که برای تربیت فرزندانم مسئول هستم. در این مسیر طولانی اگر بدانیم، کجای راه هستم آرامش بیشتری خواهم داشت.
شاد زندگی کردن هدف است که اکثر خانوادهها دوست دارند در محیطی شاد و آرام زندگی کنند گر چه به نظر خیلی آرمانگرایانه میرسد که ما فردی و یا دارای خانوادهای باشیم که همیشه شاد و سرزنده باشد اما راه رسیدن به این هدف داشتن آرامش فکری و تجربه احساسات مختلف زندگی است.
احساسات ما به چهار دسته عصبانیت، ترس، غم و شادی تقسیم میشود. از زمان تولد احساسات کودک شروع به شکلگیری میکند؛ بنابراین والدین آگاه و هوشیار از همان ماههای ابتدایی زندگی کودک بهخوبی شاهد پیشرفت و تمایز احساسات کودک هستند. احساساتی نظیر جیغ زدن به علت ترس، گریه ناراحتی، برافروختگی صورت از خشم و یا خنده شادی.
برای کنترل هیجانات از مهار کردن و عصبانیت شروع میکنیم بزرگترها میدانند که باید عصبانیت خود را مهار کنند در غیر این صورت دچار پرخاشگری شده و بهسلامتی جسم و روح خود لطمه میزنند. اگر فرزندان ما عصبانیت خود را خیلی کم بروز دهند، ممکن است ترسو به نظر برسند و یا بچههای دیگر از این موضوع سوءاستفاده کنند. از طرف دیگر بروز زیاد عصبانیت سبب میشود تا ظاهری قلدر داشته باشند. آنچه که فرزندان ما به آن نیاز دارند این است که بتوانند بین این دو حالت تعادل برقرار کنند. برای این کار باید از دوران نو پایی و طی چند سال آموزش ببینند:
1-به آنان بیاموزید بهجای اینکه زود عصبانی شوند در مورد علت عصبانی بودنشان با شما صحبت کنند.
2-به آنان دلگرمی دهید که کسی برای شنیدن حرفها و تأیید احساسشان وجود دارد.
3-با رفتار خود الگوی بچهها باشید. وقتی آنان ببینند که شما در مواقع عصبانیت خود را کنترل میکنید، راحتتر حرف شمارا میپذیرند.
راههایی که باید در برخورد باخشم کودک در پیش بگیرید:
1-آرامش خود را حفظ کنید: به طریقه نفسهای خود دقت کنید. آرام و عمیق نفس بکشید، به عضلههای خود نیز دقت کنید. آنها را شل کرده و سعی کنید شما هم خشمگین نشوید.
2-به فرزندتان کمک کنید: در کنار او بایستید و یا کنارش بنشینید. اگر کودک اجازه میدهد او را در آغوش بگیرید و آرام کنید. با او دعوا نکنید و سرش داد نزنید، فقط با آرامش رفتار کنید، بعدها در فرصت بهتری میتوانید با کودک صحبت کنید. با حضور و حفظ آرامش خود، به او میآموزد که هنوز دوستش دارید و چون او خواستهاش نرسیده همهچیزتمام نشده است.
3-تسلیم نشوید: به دلیل خشم او هرگز تسلیم خواستههایش نشوید. اگر شما کوتاه بیایید او این روش را تا نوزدهسالگی ادامه خواهد داد.
4-با او صحبت کنید: هنگامیکه کودک آرام شد بهخصوص اگر سه سال یا بیشتر سن دارد با او صحبت کنید و توضیح دهید که برای رسیدن به خواستههایش روش درستی را پیش نگرفته است. با او گفتگو کنید که او میتوانسته در چنین شرایطی طور دیگری رفتار کند.
5-جلوی خشم خود را بگیرید: بسیاری از خشمها هنگامی اتفاق میافتد که هردوی شما تحتفشار قرارگرفته باشید. کودکانی که در خردسالی فشارهای زیادی را تحمل کردهاند، هنگامیکه خود پدر و یا مادر میشوند یاد میگیرند که فرزندانشان را کمتر تحتفشار قرار دهند، چون بچههای کوچک نمیتوانند مانند ما فشارها را تحمل کنند. با دادن کمی وقت و رفتاری مناسب به کودک بیاموزید که بتواند شاد باشد و با دیگران صحیح برخورد کند.
کمک به کودکان برای برخورد صحیح باغم و اندوه: غمگین شدن مراحل خاصی دارد و بدون اینکه ما دخالتی در آن داشته باشیم مسیر خود را طی میکند. ما باید واقعیتهای زندگی را بپذیریم، مثلاً در برابر گریه فرزندمان عکسالعملی درست نشان بدهیم. اغلب اوقات آنان دوست دارند در چنین مواقعی دلجویی و در آغوش گرفته شوند. البته بعضی هم تمایل دارند تنها بمانند؛ بنابراین آنان احساسات متفاوتی دارند. اگر احساس فرزندمان را درست درک کنیم به او فرصتی میدهیم که به آرامش برسد. بهطور مثال "حقداری گریه کنی". "این اتفاقی دردناک ...است. من هم خیلی ناراحتم" وقتی فرزندانتان گیج و آشفته شده میتوانید برایش توضیح دهید: "مریم دوست خوبی بود برای تو، حقداری اینقدر ناراحت باشی."
کمک به کودکان برای کنار آمدن با ترس
1-واقعبین باشید: کودکان در سنین 3 تا 4 سالگی اغلب در مورد دنیای اطراف خود تفکر میکنند، درنتیجه با نگرانی نیز روبهرو میشوند با آنان صحبت کنید، در عین مراقب بودن، صبور باشید به احساساتشان احترام بگذارید.
2-در مورد ترس صحبت کنید: اگر کودکی دچار ترس واقعی شود (حتی کم) به او توضیح دهید که احتمال بروز خطر همواره وجود دارد، اما به او یاد دهید که میتواند با خطر مقابله کند و نکتههای امنیتی را نیز به او آموزش دهید. سعی کنید با کودکان همدلی کنید تا احساس امنیت پیدا کنند.
3-اگر کودکی دچار ترس غیرواقعی شد با او صحبت کنید.
4-به موارد ترس توجه کنید: اگر کودک مدام هراسان است برای پی بردن بهاینعلت با دقت و مهارت به توضیحاتش گوش دهید تا حتی مواردی را که خود قادر به توضیح آن نیست پی ببرد. پدران و مادران باید همواره در برابر فرزندان خود هوشیار و مراقب باشند و به آنان فرصت دهند تا بدون واهمه و نگرانی همه مسائل خود را بیان کنند.
ارسال دیدگاه
دیدگاه شما بعد از تایید در قسمت نظرات نمایش داده خواهد شد.